دو ترانه از بتینا وگنر دستهای کوچک، ترجمهی شاهرخ رئیسی
از جملهی اثرگذارترین جریانهای هنریی فرهنگ غرب در نیمهی دوم قرن بیستم ترانهی معترض1 است. ترانهی معترض نقطهی برخورد پر اوج جنبشهای مدنی است با شعر و موسیقی. در عرصهی ترانهی معترض خواننده گان مولفی2 هستند که نبض زمانهی خویش را در دست دارند. آنان آثاری خلق میکنند که ملهم از احساسها، آلام و آرزوهای مردم دورانشان است.
جان بائز در کنار باب دیلن در دهههای شصت و هفتاد چنین آثاری ساخت
و اجرا کرد. او لقب «صدا و وجدان آمریکا» دههی شصت را گرفت. در آلمان نیز ترانهسرایان معترض آن روزگار آثاری ماندگار
خلق کردند. کسانی چون وولف بیرمن، هانس وادر، کنستانتین وکر، رینهارد مای و بتینا وگنر...
بتینا وگنر را شاید بتوان مانند همتای آمریکاییاش جان بائز، وجدان و صدای آلمان دوران جنگ سرد نامید.
زمانی که بتینا وگنر شروع به خواندن کرد، مصادف با اوج گرفتن جنگ سرد بود.
جهان به دو قطب تقسیم شده بود(بلوک شرق و بلوک غرب) و
وگنر در سرحد قطب شرقی قرار داشت. آنجا که وولف بیرمن آنرا «وطن دونیم شده» می نامید.
برلین با حصاری سخت و دیواری آهنین در میانهی خویش. دیواری که نه تنها از وسط شهر برلین،
بلکه از وسط قلب ساکنان آن می گذشت. بتینا وگنر به خاطر پخش اعلامیه در بیست و یک سالگی از دانشگاه برلین شرقی اخراج و همزمان به نوزده ماه زندان محکوم شد. تجربهی دردناک
او در مواجه شدن با سانسور و سرکوب، مهر خود را بر پیشانیی او زد و در سال های بعد در
خلق ترانهها و اشعارش تاثیر گذاشت. از همان ابتدای فعالیتش به عنوان خواننده مولف
و معترض، با سرکوب اشتازی(پلیش اطلاعات آلمان شرقی) مواجه و ممنوع الاجرا شد. در دوران
جنگ سرد، بتینا وگنر یا به صورت زیرزمینی و خصوصی در آلمان شرقی فعالیت می کرد یا در
کشورهای همسایه کنسرت می گذاشت. بتینا وگنر سرانجام در سال ۱۹۸۲، پس از اینکه دانست
حکم بازداشت مجددش صادر شده است به آلمان غربی گریخت و در آنجا پناهنده شد. دولت کمونیستیی
آلمان شرقی در دوران جنگ سرد تولرانس بسیار پائینی از خود نشان می داد. سرکوب، سانسور و قتل و جنایت دولتی بر زندگیی روزمرهی شهروندان آنجا سایه انداخته بود. نه تنها هنرمندان
راست، بلکه حتی بسیاری از دگراندیشان و هنرمندان چپ منتقد نیز در امان نبودند.
یا راهیی زندان می شدند و یا روانه ی تبعید . بتینا وگنر در سالهای بعد هرچند در
امنیت و آزادیی نسبی به سر برد اما نوستالگیی دوری از وطن همواره در دلش باقی ماند.
وگنر فعالیت خود را به عنوان شاعر و ترانهسرا و خواننده در سالهای تبعید به صورت
جدیتری دنبال کرد و در ۱۹۸۸ همراه با جان بائز در روی سن رفت و کنسرت زیبا و بیادماندنی برلین را اجرا کرد. بتینا وگنر جدا از جان بائز، با کنستانتین وکر نیز اجراهای
مشترکی داشته است. او در سن شصت سالگی،در
ژانویه ۲۰۰۷ آخرین کنسرت خودش را اجرا کرد و با صحنه وداع گفت. اکنون شصت و
پنج سال دارد و در برلین زندگی میکند. ...
بسیاریها بتینا وگنر را با ترانهی معروف «دستهای
کوچک» می شناسند. وگنر این ترانه را در ۱۹۷۹، در بیست و دو سالگی ساخته و اجرا کرده
است. زبان آن بسیار ساده است. به زبان محاوره نزدیک شده اما محتوایی دارد به غایت انسانی و به شدت معترض که راه را بر تاویلهای فلسفی و سیاسی باز می گذارد.
بتینا این ترانه را «برای فرزند خود و همهی بچهها
و بزرگسالان» سروده است. درین مختصر ترجمهی دو ترانه از او را می گذارم: دستهای کوچک
و غمگین هستم بهرحال. .
دستهای کوچک
(بچهها) . اثر بتینا وگنر
ترجمهی شاهرخ رئیسی -
«این دستهای کوچک
با انگشهای ظریف
اجازه نداریم چوبشون بزنیم
چون خرد می شن .
این پاهای کوچک
روشون ناخنهای ریز
اجازه نداریم لگدشون کنیم
وگرنه دیگه راه نمیرن .
این دهنهای کوچک
که می تونن همه چیز را بگن
اجازه نداریم اونها را ببندیم
چونکه دیگه صداشون درنمیاد . این گوش ها چه ریزن اما قوی اند اجازه نداریم سیلی بهشان بزنیم کر می شن
.
این چشمها تیزن
که همه چیز را میبینن
اجازه نداریم ببندیمشون
و الا دیگه نمی بینن .
این روحهای کوچک
که باز و آزادند
اجازه نداریم زجرشون بدیم
وگرنه داغون میشن .
این کمرهای کوچولو
که هنوز دیده نمیشن
اجازه نداریم خمشون کنیم
خرد می شن
.
آدمهای درست و پاک
چه هدف زیبایی
وگرنه مردم بدون هویت
به قدر کافی دیدیم
- Kleine Hände .
Sind so kleine Hände
winz´ge Finger dran.
Darf man nie drauf schlagen
die zerbrechen dann .
Sind so kleine Füße
mit so kleinen Zehn.
Darf man nie drauf treten
könn´ sie sonst nicht gehn .
Sind so kleine Ohren
scharf, und ihr erlaubt.
Darf man nie zerbrüllen
werden davon taub .
Sind so kleine Münder
sprechen alles aus.
Darf man nie verbieten
kommt sonst nichts mehr raus .
Sind so klare Augen
die noch alles sehn.
Darf man nie verbinden
könn´ sie nichts mehr sehn .
Sind so kleine Seelen
offen ganz und frei.
Darf man niemals quälen
gehn kaputt dabei .
Ist so´n kleines Rückgrat
sieht man fast noch nicht.
Darf man niemals beugen
weil es sonst zerbricht .
Grade, klare Menschen
wär´n ein schönes Ziel.
Leute ohne Rückgrat
hab´n wir schon zuviel
بتینا وگنر دربارهی این ترانه: «این ترانه دفاعیهای است از اندوه. چرا که معتقدم اندوه و غم احساسهایی کاملن طبیعی و انسانی هستند و هر انسانی حق دارد آنها را داشته باشد و علنی نشان دهد. گاهی پس از اجرای برخی کنسرت ها از من سوال شده که چرا ترانه های اندوهبار و غمگین می خوانم و چرا ترانه هایم خوش بینانه و مثبت نیستند. من خیلی درین باره فکر کردم و نهایتن اینگونه خودم را تسلی دادم که ما در دورانی زندگی می کنیم که چنین است. اندوه و غم در شرایط خاصی می توانند بدل به نیرویی خلاقه شوند و حتی غم می تواند سبب همبستگی میان عدهی زیادی از انسانها شود، وقتی آنها غمگین هستند. همین اندوه آنها را متحد می کند و به تحرک و تغییر وامی دارد. »
غمگین هستم بهرحال .
اثر بتینا وگنر ترجمه شاهرخ رئیسی
بچه هامون را كتك مي زنيم به صورت يا پشتشون
چون خودمون را نمي تونيم تحمل كنيم غمگین می شم بهرحال
. مي بينم كه تحت نظرم همه جا و هيچ كجا كاملا بي اهميته كجا برم غمگین می شم بهرحال
. آزادي ابراز عقيده از بين رفته نه موافقي هست نه مخالفي انسانها فقط ابتذال را تبليغ مي كنند غمگین می شم بهرحال
. دوستي به غرب در مي ره! (فرار مي كنه) يك نفر با بي خيالي به درد او پوزخند مي زنه
هيچ آدمي به ديگري اعتماد نمي كنه غمگین می شم بهرحال
. آدم ها بالاترين بها را پرداخت مي كنن براي يك پشيز مغز آدم ها پوک شده غمگین می شم بهرحال
. آرمانها به گند كشيده شده و أميد راهش را گم كرده روزمرگي مارو متلاشي مي كنه غمگین می شم بهرحال
. من به اون شاعري فكر مي كنم كه خودش را به خوش بيني زده براي اينكه مردم برايش کف بزنن غمگین می شم بهرحال
. با سيم خاردار دور خونه هامون مارا چنان در هم
كوبيدند
كه فقط موقع مستي بتونيم اشك بريزيم غمگین می شم بهرحال
. به زندان ها فكر مي كنم زندانهاي ما و دیگر کشورها صندلي هاشون مملو از آدم شده غمگین می شم بهرحال
. با همه ی اینها به قیمت کشته شدن همچنان آواز مي خونم غمگین می شم بهرحال . هی آدمها تا وقتي خنده ای هست تا وقتی تنها نیستیم تا وقتی کاری می شه کرد می خوام غمگین بمونم -
Wenn wir unsre Kinder schlagen
Ins Gesicht und auf den Po
Weil wir uns nicht ertragen
Traurig bin ich sowieso
.
Wenn ich mich bespitzelt sehe
Überall und nirgendwo
Ganz egal, wohin ich gehe
Traurig bin ich sowieso
Traurig Bin Ich Sowieso
.
1 Protest song ترانه معترض به ترانه ای گفته میشود که در ساحت
معنایی به نقد موضوعی سیاسی یا اجتماعی پرداخته و مناسبات قدرت حاکم در
اجتماع را به چالش میکشد. ترانهسرای معترض با اتوریتهها سر جنگ دارد. ترانهی
معترض ژانر یا فرم موسیقیایی مشخصی در موزیک نیست بلکه همان ترانه یا شعر
خوانده شده همراه موزیک است که میتواند در سبک پاپ، راک، هیپ هاپ، پانک
-راک، رپ و یا حتی موسیقیی کلاسیک، محلی یا سنتی اجرا شود. تاریخ
جنبشهای سیاسی و اجتماعی معاصر در جهان با تاریخ ترانه پیوند خورده است.
موزیک در چنین شرایطی نه تنها بیانگر احساسات و افکار قشر خاصی
است(انقلابیون، رفورمیستها یا معترضان)، بلکه میتواند سازندهی احساس
همبستگی و اتحاد آنان باشد. موزیک در اینچنین جایگاهی میتواند
برانگیزانندهی توجه دیگران و تحریک کننده اذهان شنوندگان، از هر قشر و
گروهی شود و کارکردی سیاسی بیابد.
2
Liedermacher
خوانندهی مولف
در فرهنگ
انگلیسی زبان کشورهای انگلوساکسن اصطلاحی در موزیک هست به نام «سینگر- سانگ رایتینگ». «سینگر- سانگ رایتر» به خواننده ای می گویند که خود متن ترانه اش را می
نویسد، آهنگ آنرا ساخته و تنظیم می کند و در نهایت خود نیز ترانه را می خواند. در زبان فارسی می توان برای آن معادل ترانهخوان مولف یا خواننده مولف را به کار برد. مولف معنای ضمنی نویسنده را نیز همراه خود دارد و بخشی از کار «سینگر-سانگ رایتر» نوشتن متن ترانه است. سینگرسانگ رایترها اغلب هنگام خواندن ترانه هاشان، با نواختن سازی چون گیتار، پیانو و یا سازدهنی و غیره اجرای اثر را همراهی می کنند. سینگرسانگ رایتر ها هنرمندانی هستند که در چندین زمینه ترانه سرایی، آواز، آهنگ سازی و نوازندگی صاحب ذوق و بینش هنری اند. آثارشان مهر سبک شخصی مولف را بر پیشانی دارند. در آمریکا و انگلستان کسانی چون وودی گاتری، پت زگر، باب دیلن، جان بائز، تام ویتس، نیک کیو و ... از زمره چنین هنرمندانی هستند. تاثیر باب دیلان، جان بائز و دیگر خوانندگان مولف دههی شصت آمریکا تنها محدود به کشورهای انگلوساکسون نبود. تاثیرشان را میتوان در کار ترانه سرایان اروپا و حتی آسیا نیز دید. همزمان با همین جریان مهم در موسیقی انگلیسی زبان، جریانی نیز بنام «ترانه نو» یا «نوا کانسیون» در آمریکای لاتین توسط کسانی چون ویولتا پارا ایجاد شد که با ریشه در موسیقیی محلیی شیلی، از جنبشهای اجتماعی و سیاسی دورانش تاثیر فراوان گرفته بود. ترانهی نوی آمریکای لاتین که از شیلی آغاز شده بود به سرعت سراسر قارهی آمریکای جنوبی را دربرگرفت. ویکتور خارا از جملهی خوانندگان مولف همین عرصه بود که جانش را بر سر این کار گذاشت. همزمان در ایران نیز ترانه نوین به وجود آمد.. در آلمان به چنین خوانندگان مولفی لیدر ماخر می گویند. خوانندگانی چون ارنست بوش، فرانتس یوزف دگن هارد، هانس وادر، کنستانتین وکر، راینهارد مای.در فرانسه چنین خوانندگانی را «شانسونیر» می نامند. از شانسونیرهای
بزرگ فرانسه می توان سرژ گانزبورگ، بوریس ویان، ژاک برل، سرژ رجیانی، ژرژ موستاکی،
ژرژ براسونس، ادیت پیاف، شارل آزناوور و باربارا را نام برد. از دهه شصت میلادی به بعد سینگر-سانگ رایتینگ بدل به ژانر موسیقیایی
مشخصی شد. دهه شصت میلادی، دوران اوج جنبش های مدنی و جنبش دانشجویی و جنبش ضد جنگ
ویتنام در جهان غرب بود. اینهمه بر کار هنرمندان آن روزگار تاثیر فراوان گذاشت و
سینگر-سانگ رایترها نیز از این تاثیر بی نصیب نماندند