ملکوت، آنسوی تپهها
یادداشتی به بهانهی فیلم «آنسوی تپهها» اثر کریستین مونجیو/2012
نوشته ی: میلاد روشنی پایان
«مسیح در پاسخ آنها گفت: این معبد را
ویران سازید تا آن را در سه روز برپا سازم. گفتند: ما آن را در چهل و شش سال
ساختیم، چگونه آن را در سه روز برپا میسازی؟ اما مسیح از معبد جسم خود سخن میگفت
(یوحنا 2 :19-23»
صومعه در فیلم «آنسوی تپهها »، زمین مقدس
است. مکانی برای انتقال فیض الاهی از خدا-پسر به بندگان و مکانی برای انتشار
رستگاری. اما پیش از همهی اینها، صومعه در فیلم یک «ماشین-بدن» است. یک واحد
ارگانیک، خودمختار و مستقل که کاراییاش را از نظم درونیاش و یکپارچگیاش را از مرکز کنترلش میگیرد. این
همان ایدهای است که پولس قدیس هم از آن حرف میزد.
«[...] درست همانگونه که بدن انسان، اعضای گوناگون دارد، بدن مسیح، یعنی
کلیسا نیز از اعضای گوناگون ساخته شدهاست. هریک از ما عضوی از بدن او و برای
تکمیل آن لازم هستیم. و هرکدام مسئولیتی مشخص در آن داریم. اما در کل، همه متعلق و
نیازمند به یکدیگریم.(نامه پولس به مسیحیان روم. 12 : 3-5 – تاکید از من-)
این تنها یک تشبیه ساده نیست بلکه نمونهای
از یک برگردان کامل، چیزی شبیه برگردان چهرهی مسیح روی دستمال ورونیکا است.
همانطور که سنت اگوستین سنگهای کلیسا را مومنان و ستونهای آن را حواریون میدانست
و یا همانطور که سنت ماکسیموس محراب کلیسا را قلب و شبستان را تنهی بدن میدانست
و از همه بالاتر کشیشان قرون وسطا نظیر دوران دوماند که معماری کلیسا را تجسم مسیح
بر صلیب میدانستند.
کلیسا بدن مسیح است و بدن یک ماشین است و
بدن مسیح یک ماشین مقدس که مرکز کنترلش روح القدوس است. ورود به این بدن، به معنای
پذیرش انضباط حاکم بر آن و نقشهی پیشروی آن است. و هرکس که به این بدن وارد میشود،
عضوی از آن میشود. در یکی از نخستین نماهای فیلم مونجیو، زمانی که وُیکیتا، آلینا
را به صومعه میبرد. آلینا دربارهی نوشتهای میپرسد که روی درب ورودی صومعه
نوشته شده است:«اینجا خانهی خداست. ورود برای کسانی با مرامها و مذهبهای دیگر
(همهی کیشها به جز مسیحیت اروتودوکس) ممنوع است. ایمان بیاورید و تردید نکنید». یک
ماشین زمانی به بالاترین بازدهیاش میرسد که بالاترین سطح یکپارچگی و تناسب را
داشته باشد.طبیعی است که این تناسب از ارتباط منظم و مقید اجزای کارکردی ماشین به
دست میآید. صومعه تا پیش از ورود آلینا در بالاترین سطح تناسب و یکپارچگی است .
یک جامعهی اشتراکی کوچک که وظایف، اهداف و برنامههای هر عضو آن پیشاپیش طراحی
شده است. خواهرهای روحانی، در هماهنگی کامل با یکدیگر، نقش چرخدندههای ماشین را
بازی میکنند، مادر روحانی، تنظیم کنندهی آنهاست و کشیش، مرکز کنترل اصلی است؛ یک
ماشین کارآمد با بازدهی حداکثری. اما کافی است تا یک عضو ناکارامد و یا بدتر از آن
یک عضو اختلالگر وارد شود. ماشین بحرانی میشود. مکانیسمهای دفاعی ماشین-بدن برای
دفع و یا دستکم خنثا کردن مزاحم، فعال میشوند. آلینا یک مزاحم است، یک چرخدندهی
ناهمانگ و یک غدهی سرطانی که وارد بدن
صومعه شدهاست. یک انگل عمیقن انسانی که به جان ماشین مقدس افتاده است. آلینا یک
خطر قطعی برای سه نظم است. سه نظمی که در بدن ارگانیک صومعه بر یکدیگر منطبق شدهاند.
نظم روحانی مسیحی، نظم طبقاتی در جامعهی اشتراکی و نظم خانواده. هر سهی این نظمها
بر مبنای یک الگوی سلسلهمراتبی کار میکنند. نظم اول بر مبنای زنجیرهی سنتی و از
بالا به پایینی کار میکند که دو نقطهی ابتدایی و انتهایی آن، دو بخش رادیکال
نظامهای دوقطبی را میسازند. آسمانی/زمینی، متعالی/پست، روحانی/ انسانی. اما حلقههای
واصلی که در مسیر این دو قطب قرار میگیرند، میانجیهای ارتباطی هستند که ارتباط
یک طرفه و از بالا به پایین را تسهیل میکنند. خدا-پسر با چند حلقهی واسطه مثل
اسقف اعظم، پدر روحانی، کشیش منطقه و کشیش صومعه به راهبهها و از آنجا به انسانها
میرسد. یک ماشین دیگر که در یک انضباط سلسلهمراتبی کار میکند. نظم دوم بلافاصله
با شیوههای تولید در تاریخ معاصر اروپای شرقی و به ویژه خود رومانی پیوند میخورد.
صومعه در فیلم، اشلی کوچک از رومانی عصر چائوشسکو ست. و
شیوههای تولید و زیست آن هم بازماندهی مکانیسمهای تولیدی آن است. همانطور که
چائوشسکو بنا داشت، سیاست جامعهی اشتراکی را در یک رومانی مستقل از شوروی و با کمکهای
مالی غرب پیگیری کند، صومعه در فیلم مونجیو نیز یک نهاد اقتصادی است که با یک مکانیزم
رادیکال تولید و مصرف اشتراکی به همراه دریافت
کمک های مالی از خارج صومعه، سرپا مانده است. خواهران روحانی، همزمان با نقش
روحانیشان، کارگران نهاد تولیدی صومعه نیز هستند. هیچ کس برای سود و مزد کار نمیکند.
همه کار میکنند و همه میخورند و همه نیایش میکنند. تابلویی از جامعهی بیطبقه
که مناسبات اقتصادی را با رهنمود پولس
قدیس در هم آمیخته است. کار مداوم و نیایش مداوم. تلفیق و یا بهتر آشتی جامعهی
اشتراکی کمونیستی با نهاد کلیسا. صومعه، استقلالاش را حفظ کرده است. استقلال از
هر جهت. استقلال از شیوههای تولید و مصرف سرمایهمحورانهی دنیای خارج و استقلال
از اعتقادات و لذتهای دنیای خارج. نظم سوم، مبتنی بر روابط در نهاد خانواده است.
صومعه در فیلم مونجیو یک خانواده است. نهادی که سازوکار آن به واسطهی سلسلهمراتب
سنتی در نظام پدرسالارانه شکل گرفته است. همچنان کشیش نقش پدر ، مادر روحانی نقش
مادر و خواهران روحانی نقش فرزندان را ایفا میکنند. قدرت مانند تمام نهادهای سنتی
خانواده از بالا به پایین تنفیذ میشود. انضباط این نهاد در گرو حفظ فاصلهها از
مرکز قدرت(پدر) و همچنین توانایی این نهاد در کنترل روابط و تقسیم وظایف در سطوح مختلف است. بخشی از
نیروی خانواده صرف کنترل و متعین کردن روابط و رفتارهای جنسی و استانده کردن آنها
میشود. اما در فیلم «آنسوی تپهها»، صومعه، یک خانوادهی افراطی ست که رفتارها و
روابط جنسی حتا در سطح سران قدرت (پدر و مادر) نیز سرکوب شده است. یک خانوادهی
اخته، که تلاش میکند، اقتضائات جنسیت را به سرحدات صفر، برساند؛ حرمسرایی بدون
روابط جنسی که تحت کنترل پدر اداره میشود.
صومعه، شکل نهایی این سه نظم، این سه شیوهی
راهبردی و این سه ماشین و محل انطباق آنها با یکدیگراست و آلینا شورشی است علیه
این شکل نهایی. او در ابتدای فیلم نه تنها به قراردادها و برنامههای این سه ماشین
تن نمیدهد، بلکه به از کار انداختن آنها هم فکر میکند، چراکه تنها در این صورت
است که میتواند ماشین خودش را بسازد. ماشینی که با خودش و ویتیکا سرهمبندی میشود.
در معادلات و پیشفرضهای سنتی این یک ماشین انحرافی و یا به تعبیر عرف رایج در
صومعه ، یک ماشین شیطانی است. ویتیکا بدن خود را به کلیسا تقدیم کرده است. بدن او
اینک جزیی از بدن صومعه و همانطور که پولس قدیس در نامهی اول خود به قرنتیان
هشدار داده بود، در نهایت جزیی از بدن مسیح است.
«[...] آیا نمیدانید که بدنهای شما،
اجزاء و اعضای بدن مسیح است؟[...] آیا هنوز نمیدانید که بدن شما، مسکن روحالقدوس
است؟ بدن شما از آن شما نیست.[...] بلکه از آن خداوند است تا آنها را از وجود
خویش لبریز کند (نامهی اول پولس به مسیحیان قرنتس 6 :13-20. خلاصه و بدون ترتیب
آیات)
آلینا یک تفاوت بزرگ با همه دارد. او برای
استقلال بدنش تلاش میکند و حتا در ابتدا دست و پا میزند تا ویتیکا را نیز از لای
چرخدندههای ماشین صومعه بیرون بکشد. این تنها راهی ست که میتواند، خارج از منطق
ماشین صومعه، بدن خودش را به بدن ویتیکا پیوند بزند. اما ویتیکا بدن مسیح را ترجیح
میدهد . فروپاشی عصبی آلینا آغاز میشود. از این به بعد آلینا در برابر امر قدسی
میایستد. در برابر مناسبات صومعه و به ویژه در برابر کشیش که همزمان پدر و پیشوا
نیز هست. حالا آلینا میبایست در برابر ماشین غولآسای مسیحیت قرار گیرد. نبردی که
در سازمان مراقبت و تنبیه صومعه و تحت فرمان ماشین مقدس ، آلینا را از پیش بازنده
در نظر میگیرد. اما عشق نامتعارف آلینا به ویتیکا، که در سایهی فردگرایی، خشونت
و عدم حساسیتهای دینی آلینا هر لحظه عمیقتر میشود، نیروی آلینا برای مواجهه
است. اما طنز درخشان فیلم آنجاست که آلینا در همان راهی میافتد که مسیح افتاد. نه
آن مسیحی که ملکوت خداوند را وعده میداد، بلکه آن مسیحی که با قربانی کردن بدن
خود، معبد را ویران کرد. آلینا را به تخته چوبی که بلافاصله یادآور صلیب مسیح است
میبندند و در اتاقی که شبیهترین مکان به جلجتا ست، زندانی میکنند. ویتیکا نیمه
شب دستهای او را باز میکند تا فرار کند. اما برای آلینا ، این پیوند با ویتیکا ست
که معنای آزادی میدهد. او فرار نمیکند و بدن خود را ایثار میکند تا همچنان به
ایمانش وفادار بماند. «اما تنها کسانی رستگار خواهند شد که تا به آخر طاقت بیاورند
(متا. 24: 13)» این آخر، برای آلینا، پایان هیستری جنسی و پایان میل افراطیاش به
ویتیکاست. او پیشتر همهی داراییاش را دور ریخت تا صومعه او را بپذیرد و بتواند
کنار ویتیکا باشد، حالا آخرین داراییاش ، بدنش، را نیز فدیه میدهد. جهان او
ماشین اوست. و ماشین او یک بدن هیبرید است که باید با بدن خودش و ویتیکا ساخته
شود. ویتیکا قلب این بدن است و زمانی که او تن به این ماشین نمیدهد، ماشین آلینا،
جهان آلینا و بدن آلینا ناقص است. راه دومی به جز حفظ این ماشین ناقص وجود دارد؛
متلاشی کردن آن. آلینا این راه دوم را انتخاب میکند. او جهانش را مومنانه ، قربانی
ویتیکا میکند.
میلاد روشنی پایان