آقای رئیس جمهور این نامه را برای شما مینویسم شاید آن را بخوانی اگر وقتش را داشته باشی
نامهٔ احضار به خط مقدّم جبهه تا قبل از چهارشنبه شب تازه به دستم رسید
آقای رئیس جمهور من نمیخواهم بروم من بر روی این زمین برای کشتن مردم بدبخت و رنجور
نیستم
این برای عصبانی کردن شما نیست من باید حرفم را بگویم تصمیمم را گرفتهام فرار میکنم
از وقتی متولد شدم مرگ پدررا دیدهام رفتن برادرانم را و گریهٔ فرزندانم
مادرم آنقدر رنج کشید که الان در گورش خفته است و به بمبها میخندد و به کرمها میخندد
وقتی زندانی بودم زنم را ربودند روحم را ربودند و تمام گذشتهٔ عزیزم را
فردا صبح زود در خانهام را به روی این سالهای مرده خواهم بست و رهسپار جاده میشوم
و پیش میروم بر روی جادههای فرانسه از بریتنی تا پرونس و با صدای بلند به مردم خواهم گفت
از این فرمان سرپیچی کنید بدین کار تن نسپرید به جنگ نروید رفتن را نپذیرید
اگر خونی باید در این راه داده
شود برو و خون خودت را بده آقای رئیس جمهور
اگر دنبالم آمدید پلیسهایتان را آگاه کنید که من مسلح نخواهم بود و آنها میتوانند به من شلیک
کنند
فرار بسان کنشی شجاعانه و
متعهدانه!
سرباز فراری را بوریس ویان
هنگام جنگ الجزایر و فراخوان اجباریی اعزام به جبهه توسط ژنرال دوگل نوشت.
ویان هرچند خود به دلیل ضعف
جسمی و بیماریی قلبی از خدمت معاف شد اما این ترانه بیان موضع هوشمندانه ی یک
هنرمند اندیشمند است نسبت به جنگ. واکنشی در نوع خود مثال زدنی که حدود یک دهه
پیشتر ولفگانگ بورشرت، نویسندهی جوان آلمانی نیز آنرا عملی کرد و از رفتن به جبههی
جنگ دوم جهانی سر باز زد. بورشرت بازداشت و محاکمه شد و سرانجام براثر عوارض زندان
انفرادی بر سلامت جسمیاش در سالهای پس از جنگ درگذشت. ترانهی سرباز فراری سال ها در فرانسه ممنوع بود. شاهکاری که اکنون جدا از
سندیت اخلاقی و تاریخی، به دلیل ارزش زیباییشناسانه اش زنده و جاودان مانده است .
ویان همچون کوکتو از آن نابغه های همه فن حریف عرصهی اندیشه و هنر فرانسهی پس از
جنگ است . او خود می دانست قلبی ضعیف دارد و به زودی خواهد مرد. پس با پشتکار و تلاشی بی نظیر حیات فرهنگی ی خود را ادامه داد. ویان حدود چهارصد ترانه شانسون نوشته است. بوریس ویان در محله ی سن ژرمن پاریس زندگی و کار می کرد. محله ای که اکنون بدل به اسطوره شده و از جاذبه های توریستی ی پاریس محسوب می شود. این محله با سالن های اجرای تاتر و موزیک معروف است و به خصوص در دهه های پس از جنگ دوم جهانی، کافه های آن پاتوق روشنفکران و هنرمندان بود. در همانجا شبی در دیسکوی زیرزمینی ی «تابو» بوریس ویان با نواختن ترومپت ترانه ای بر روی سن خواند. در میان تماشاگران مرد جوانی ایستاده بود که در دهه های بعد ترانه ی فرانسه را متحول کرد. نامش سرژ گانزبورگ بود. گانزبورگ در اواخر حیات خود در مصاحبه ای اعلام کرد آنچه انگیزه و شوق ترانه نویسی-ترانه خوانی را در او بیدار کرد، شنیدن ترانه ای از بوریس ویان بود که بر سن کوچک دیسکو «تابو» توسط خودش سروده و خوانده شده بود. بوریس ویان جدا از فعالیتش در عرصه ی موسیقی، رمان
نویسی صاحب سبک و آوانگارد بود، کارگردان و نویسندهی تاتر ، ترومپت نواز جاز،
آهنگساز، از حلقهی اندیشمندان اگزیستانسیالیست اطراف سارتر و روشنفکری تاثیر
گذار. افسوس که به زبان فارسی چندان معرفی نشده است.