شارل ترنه
کودکی در ویرانه های جنگ
نوشتهی شاهرخ رئیسی
روز ۱۸ ماه مه ۲۰۱۳، سه روز پیش، یکصدمین سالروز
تولد ترانه سرا، خواننده و آهنگساز فقید فرانسوی شارل ترنه بود. در بسیاری از مجله
ها، کلوپ های موزیک و سالن های مجلل اجرای کنسرت در سراسر دنیا در تجلیل از او
جشن گرفتند، کنسرت گذاشتند و یا مطلبی منتشر کردند. در تجلیل از او که
زندگی را عاشقانه دوست می داشت.
در سال ۱۹۳۷ در پاریس، موریس شوالیه خوانندهی نامی
و محبوب آن دوران، ترانه ای (1 ) خواند به نام شادمانی
ترانه ی شادمانی با صدای گرم و محزون موریس شوالیه،
حادثه ای بود مهم در ترانهی فرانسهی قرن بیستم. برای نخستین بار شانسون(2) فرانسه
بدل به «هیت» شد. ترانه بالغ بر یک ملیون صفحه فروش رفت و حتی خارج از فرانسه در برخی کشورهای اروپایی
نیز با استقبال مواجه شد.
نه تنها برای موریس شوالیه اعتبار ی ویژه به همراه
داشت، بلکه اسم ترانه سرای گمنام آنرا نیز
بر سر زبانها انداخت. جوانی ۲۴ ساله به نام شارل ترنه.
این ترانه همچون کلیدی است برای ورود به جهان هنریی
شارل ترنه. عناصری در آن هست که ترنه به نحوی تا پایان فعالیت هنری اش بهشان پایبند
ماند. زبان ترانه ساده است. مکان، خیابان های پاریس است در روزمرهگی یک روز معمولی.
نانوا، مترو، ایستگاه قطار و...راویی ترانه، بی خیال و سبکبال در پاریس می گردد. به
هر کجا سرکی می کشد همه شاد و خوشحالند. همه خوشبختند. مردم به یکدگر لبخند می زنند.
خورشید بر خیابان ها می تابد. قلب ها عاشقانه می طپند. مترو دوان دوان سر به جنگل می
گذارد، برج ایفل حوصله اش سر رفته با پاهاش در امتداد رودخانه شلنگ تخته می اندازد.
کسی برای درآوردن نان سگ دو نمی زند. همه چیز رایگان است و...راوی در چنین پاریسی سیر
می کند که ناگهان از خواب بیدارش می کنند. از خواب می پرد و می اندیشد « اینها فقط
یک رویا بود» و بعد با خود می گوید: «اما این رویا زیبا است. با این رویاست که می توان
ترانه ساخت و در پایان ترانه بیت های نخست را دوباره تکرار می کند. اینبار اما نه در
خواب بلکه در بیداری.»
نگاه ترنه به هستی و جایگاهش در آن، رویکردش به
هنر در نسبت با رویا و واقعیت. اینها همه را درین ترانه می توان یافت.
این ترانه را بگذاریم در کنار مقالهی «شاعر و رویای
روز» اثر زیگموند فروید و بیانیهی سورئالیست ها که هر دو تقریبن در همان دوران منتشر شده
بودند و مرکز بحث و توجه محافل فکری و هنری بودند. فروید گفته بود:
« نا خود آگاهی یا روان نا خود
آگاه اساس و محرك اصلی است ، و شعور ظاهر ما كه آن را خود آگاه می نامیم قسمت كوچك
و بی اهمیتی از نا خود آگاه بیش نیست . » همچنین «هر رویایی عبارت است از یك تمایل
واپس زده شده كه به هنگام خواب یا به صورت اصلی خود تجسم پیدا نموده یا به یاری مكانیسم
تبدیل ، به صورت دگرگونی ظاهر می شود »
می دانیم که سوررئالیست ها در بنیان گذاشتن نظام
هنری و فکریشان ملهم از نظرات فروید بودند.
ترنه گوهر کلام سوررئالیست ها را گرفته بود و با
زبان و عناصر دنیای خویش پیوند زده بود. پیوند رویا به واقعیت. گسترش خواب از خواب
شب به بیداریی روز. پشت پا زدن به واقعیت بیرون، شورش علیه منطق، خرد، اخلاق و هر
آنچه سد راه این ساختن و جستجوست. حقیقتی در عمق ناخودآگاه ما نهفته است.
آنرا می توان با ورود به قلمرو رویا به دست آورد. درین پشت پا زدن به واقعیت پست و حقیر بیرون
اجتماع و رویکرد رادیکال به رویا، می توان به سرچشمهی آگاهی و حقیقت ها رسید و با
رسیدن به آن ها واقعیت بیرون را هم می توان تغییر داد.
با دانستن این پسزمینهی فکری-فلسفی می توان زیبایی
شناسیی ترنه را درین ترانه و دیگر آثارش دریافت. در زمان موفقیت ترانه ی شادمانی ترنه
می بایست برای گذراندن دوران اجباریی سربازی راهیی پادگان می شد. می گفت: « این ترانه رژه ی امید
است در حیاط پادگان »
با اینحال باید گوشزد کرد که ترنه یک سوررئالیست به معنای متعارف نبود. او ملهم از سوررئالیست ها بود. بیشتر در حاشیه بود. ترنه راه خودش را جستجو می کرد. می آزمود و تجربه می کرد. در هفتاد سال فعالیت هنری بسیاری سبک ها و فرم ها را آزمود اما می توان گفت که رویکردش به واقعیت در اثر، همواره رویکردی ضد رئالیستی بود. ترنه در پی «تقلید از واقعیت» به معنای ارسطویی نبود و همین ویژگی به گمان من یکی از دلایلی است که ترانه های او را همچنان زنده نگه داشته است. ترنه از توهم تقلید واقعیت یا بازتابش در اثر گذشته بود.
شادمانی هم با استقبال عامه مردم مواجه
شد و هم مورد پسند محافل آوانگارد هنری و روشنفکریی فرانسه قرار گرفت. این شروعی درخشان
از فعالیت هنری ی هفتاد سالهی شارل ترنه بود. سال ۱۹۳۷ بود و هنوز سی سالی مانده بود
تا شانسون فرانسه به جایی برسد که فیلسوفی چون ژان پل سارتر برای ژولیت گرکو خواننده،
شانسون بنویسد یا اورسون ولز با بلیط هواپیمای آخر هفته برای دیدن شانسون به پاریس
پرواز کند ، در سن ژرمن گشتی بزند، و بعد دیدن، دوباره با هواپیمای بعدی به هالیوود بازگردد و برای دوستانش
با غرور بگوید که «این آخر هفته در پاریس شاهد اجرای شانسون بودم»
تا ترانهی فرانسه به آن اوج تکرارناشدنیی خود
در دههی شصت برسد، هنوز سی سالی مانده بود و آنکه آغازگر این راه بود، شارل ترنه بود.
در تاریخ ترانهی معاصر فرانسه یک نقطهی عطف وجود دارد و آنهم همین ترانه شارل ترنه
است. بسیاری ها شانسون فرانسه را به دو دوره ی پیش و پس از ترنه تقسیم می کنند. شارل
ترنه از سال ۱۹۳۷ که به صورت جدی وارد عرصهی ترانه شد تا لااقل سه دهه بعد همچنان
در اوج بود. او جدا از اینکه ترانه
سرا و شاعر بود، خود آهنگساز و خواننده هم بود. در دهه های متمادی ی کارش
یکی پس از دیگری شاهکارهای تکرارناشدنی خلق کرد و نه تنها در اروپا بلکه در آمریکا
و سراسر جهان غرب ستاره ی بی بدیل ترانه و موسیقی بود.
در سال ۱۹۴۳ در فاصلهی بیست دقیقه ای حرکت در قطاری
میانشهری در جنوب فرانسه «دریا» را نوشت و سه سال بعد اجرایش کرد. دریا در آمریکا
با استقبالی ملیونی مواجه شد. یکی از مهمترین ترانه های قرن بیستم محسوب می شود. ترانهی
دریا برای نخستین بار شانسون فرانسه را جهانی کرد. ترانه ای که تا کنون هفتاد ملیون نسخه از آن تکثیر و منتشر شده و در
حدود سیصد خواننده آنرا به زبان های مختلف اجرا کرده اند.
کودکی ی ترنه با دوران سرخوردگی، یاس و هراس پس
از جنگ اول جهانی پیوند خورده بود. شارل خود در اوج سال های جنگ اول جهانی (به عبارتی
شروع کابوس قرن بیستم و درآمدن از رویای شیرین و زیبای قرن نوزدهم) به دنیا آمده بود.
فرزند جنگ بود. در دوران رکود اقتصادی، دپرسیون جهانی، یاس و ویرانی، کودکی و نوجوانی
اش سپری شده بود. سبک و بیان هنری ی ترنه در واقع واکنشی هوشمندانه و به غایت رند و
شاعرانه بود به جهان و روزگاری که او را دربر گرفته بود. بازگشتی یا بهتر
بگویم خلق جهانی کودکانه، شاد، سرخوش و سرشار عشق و معجزات. دنیای ترانه های شارل ترنه
دنیایی دیگر بود. قلمرویی اسرارآمیز
که وقت اجرا بر روی سن، همه را مبهوت خویش می کرد. منتقدان همه از عنصر کودکی در آثارش
نوشته اند: «موقع بیرون آمدن از سالن کنسرت احساس کردم کودک شده ام. می خواستم در طول
خیابان پرواز کنم. بدوم. شادی کنم. . ترنه کودکی ی مرا به من بازگردانده بود ». سرخوشی،
شادمانی، رقص و کودکی. اینها همان چیزهایی بودند که مردم روزگار پس از جنگ نیازشان
داشتند. آنچه از یادها رفته و زیر آوارهای جنگ فراموش شده بود. ترنه کودکی، عشق و شادی را به مخاطبانش بازمی گرداند.
در فاصله ی میان دو جنگ جهانی، در فاصلهی میان
دو انهدام و نابودی جهانی، پای کوبید و آوازخواند. از شادی، از لذت و از عشق گفت . ترانه نوشت و نشان داد ترانه می تواند هیچ کم از ادبیات غنایی نداشته باشد..
در همان ایام، در مونپارناس پاریس از دوستان و دمخوران
حلقهی ژان کوکتو و ماکس یاکوب بود. کودکی در جهان کوکتو نیز نقشی محوری داشت. هر دو
راهی متفاوت می پیمودند و میانشان عناصر مشترک کم نبود. ترنه برای نخستین بار عناصر
مدرن را وارد شانسون کلاسیک فرانسه کرد. ریتم های مدرن جاز و زبان ساده و تصاویر سوررئال.
پس از اشغال فرانسه توسط ارتش نازی، با حکم گشتاپو
ممنوع الاجرا شد. به موجب دستور گشتاپو، شارل ترنه به دلیل «مذنون بودن به نسب یهودی
و انحراف همجنسبازی» حق نداشت در فرانسه و یا آلمان، برای آلمانی ها کاری اجرا کند.
ترنه به آمریکا مهاجرت کرد و به فعالیتش در آنجا
ادامه داد. برخلاف بسیاری دیگر از هنرمندان تبعیدیی اروپایی، توانست کار هنری اش را
با موفقیت در آمریکا به پیش ببرد. پس از پایان جنگ، زمانی که ترنه به پاریس بازگشت
دیگر هنرمندی جهانی و جاافتاده بود. در آمریکا برای بلیط کنسرت هایش «سر و دست می شکستند»
از چارلز چاپلین و لوئی آرمسترانگ گرفته تا رابرت اینشین طرفدار آثار او شده بودند.
جانگو رینهارد گیتاریست اسطوره ای ی جاز تحت تاثیر ترنه اجرایی موفق از ترانه ی دریا
ارائه داد با گروه موزیک خودش.
شارل ترنه تا سال ۲۰۰۱ که در پاریس درگذشت، همچنان
به فعالیت هنری اش ادامه داد. شانسون فرانسه پس از جنگ با آثار شانسونیرهای بزرگی چون
ژرژ براسونس، شارل آزناوور، ادیت پیاف، ژاک برل، بوریس ویان و غیره به اوج پر شکوه
خود رسید.
در کنار ژرژ براسونس
رد آثار ترنه را بر همهی ترانه سرایان
پس از او می توان دنبال کرد. تمامیی شانسونیرهای فرانسه پس از ترنه یا مستقیم تحت
تاثیرش بودند و خود را شاگرد او می دانستند یا به الهام از ترانه های او اشاره کرده
اند.(۲)
شارل ترنه جدا از ترانه سرایی، آهنگسازی و خواندن،
شاعر، بازیگر سینما و نقاش هم بود.
در طول هفتاد سال فعالیت هنری حدود هزار ترانه نوشت.
معتقدند ترانه های او بازتاب «روح عاشق پیشه و سرخوش فرانسوی» است. او یکی از سمبل
های فرهنگ و هنر فرانسهی عصر حاضر است.
این ویژهنامه
نخستین قدم است در معرفیی شارل ترنه به مخاطب ایرانی و این خود افتخاری است برای من،
نگارندهی این سطور که این فرصت نصیبم شده تا همراهیش کنم..
از مترجم و نویسندهی توانا مسعود سالاری متشکرم
که با ترجمه های درخشانش این کار را به انجام رساند.
......................................................
1
نخستین اجرا از موریس شوالیه
http://www.youtube.com/watch?v=Ed-WJPQJAB0
اجرای همان ترانه پس از سال ها توسط ترنهی کهنسال
https://www.facebook.com/photo.php?v=1556606629684&set=vb.1070764380&type=3&theater
Y'a d'la joie
https://fr.wikipedia.org/wiki/Y'a_d'la_joie
Y'a d'la joie! Bonjour,
bonjour les hirondelles
Y'a d'la joie! Dans le
ciel par dessus les toits
Y'a d'la joie! Et du soleil dans les ruelles
Y'a d'la joie! Partout,
y'a d'la joie!
Tout le jour, mon coeur
bat, chavire et chancelle
C'est l'amour qui vient
avec "je ne sais quoi"
C'est l'amour... Bonjour, bonjour
les demoiselles
Y'a d'la joie! Partout,
y'a d'la joie!
Le gris boulanger bat la
pâte à pleins bras
Il fait du bon pain, du
pain si fin que j'ai faim
On voit le facteur qui
s'envole là-bas
Comme un ange bleu portant ses lettres au Bon Dieu
Miracle sans nom à la
station Javelle
On voit le métro qui sort
de son tunnel
Grisé de soleil, de chansons et de fleurs
Il court vers le bois, il
court à toute vapeur
Y'a d'la joie! La tour
Eiffel part en ballade
Comme une folle, elle
saute la Seine à pieds joints
Puis elle dit: « Tant pis
pour moi si j'suis malade
J'm'embêtais tout' seule
dans mon coin... »
Y'a d'la joie! Le
percepteur met sa jaquette
Plie boutique et dit d'un
air très doux, très doux
« Bien l'bonjour! pour
aujourd'hui fini la quête
Gardez tout Messieurs,
gardez tout! »
Mais voilà soudain qu'je
m'éveille dans mon lit
Donc, j'avais rêvé, oui
car le ciel est gris
Il faut se lever, se
laver, se vêtir
Et ne plus chanter si l'on n'a plus rien à dire
Mais je crois pourtant que
ce rêve a du bon
Car il m'a permis de faire
une chanson
Chanson de printemps,
chansonnette d'amour
Chanson de 20 ans, chanson
de toujours
Y'a d'la joie! Bonjour,
bonjour les hirondelles
Y'a d'la joie! Dans le
ciel par dessus les toits
Y'a d'la joie! Et du soleil dans les ruelles
Y'a d'la joie! Partout,
y'a d'la joie!
Tout le jour, mon coeur
bat, chavire et chancelle
C'est l'amour qui vient
avec "je ne sais quoi"
C'est l'amour... Bonjour,
bonjour les demoiselles
Y'a d'la joie! Partout,
y'a d'la joie!...
2
شانسون
در زبان فرانسه به ترانه
خوانده شده همراه موزیک، شانسون میگویند. شانسون اما به سادگی ترانه نیست. آنان
که دلبستهی فرهنگ و ادبیات معاصر فرانسه هستند، میدانند که شانسون فرانسه از
حدود سالهای نخست قرن بیستم تا اوایل دههی هفتاد میلادی، جلوه یا «آورا»یی خاص
خود داشت. ژانری شگرف و جادویی بود که از طرفی ریشه در شعر غناییی مدرن فرانسه
داشت و از جانبی لااقل برای نیم سده، با محیط روشنفکری عجین شده بود. عمیقن
فرانسوی بود و بازتاب روح فرهنگ، اندیشه و منش فرانسوی. مخاطبش هم قشر فرهنگی و
خاص اجتماع بودند و هم در دل تودهها راه یافته بود. بوریس ویان می نویسد: «هرکه
در فرانسه شعری بسراید، شانسون گفته است و هرکه شانسون می خواند، شعر خوانده است»
این منش اوریژینال، بازخوانی آن به دیگر زبانها را ناممکن می کرد و به همین
دلیل هر که در کشورهای همسایه اروپایی یا حتی آمریکایی می خواست به زبانی دیگر
شانسون اجرا کند، او را اینترپرت شانسون می نامیدند و به کارش شانسون خوانی می
گفتند(و می گویند) و نه ترانهخوانی. در کشورهای انگلیسی زبان نیز خود کلمهی
شانسون را به کار می برند و نه ترانه. دوران یکه و تکرارناشدنی ی شانسون در موسیقیی
فرانسه از اوایل دههی هفتاد به یکباره از میان رفت. شانسون فرانسه تحت تاثیر پاپ
و جاز آمریکا و پیامدهای اجتماعی و هنریی دیگر در خود فرانسه کم کم رو به
سمت سرگرم کنندگی گذاشت و از آن اوج پر شکوه هنری و روشنفکری و آوانگاردیستی خارج
شد. این دوران هفتاد ساله موزیک فرانسه با کار شانسونیرهایی چون موریس شوالیه (دهی
ده و بیست) و شارل ترنه(دهی سی) آغاز گردد و تا حدود دههی هفتاد به اوج رسید.
درین مدت شاعران طراز اولی چون ژاک پروه، فیلسوفان و روشنفکرانی چون ژان پل سارتر
و کامو و رماننویسانی چون بوریس ویان و فرانسوا ساگان یا متن شانسون نوشتند، یا
خود شانسون ساخته و خواندند. شانسون حتی درین مدت راه به سینمای هنریی فرانسه
پیدا کرد. تقریبن تمامیی فیلمسازان مطرح، آوانگار و بهنام در طول آن دوران از
مارسل کارنه و ژاک تاتی گرفته تا فرانسوا تروفو، گدار و شابرول در فیلمهایشان از
شانسون به عنوان موزیک متن و موزیک فیلمنامهای بهره جستند و حتی برخی فیلمی برای
شانسون خاصی (یا از الهام از آن) ساختند.
شانسونیر:
در ارتباط با شانسون (ترانهی فرانسوی) در زبان فرانسه دو لغت را باید از هم جدا
کرد. یکی کلمه «شانسونیر» است و دیگر «خواننده شانسون». شانسونیر به کسی می گویند
که خود متن شانسون را بنویسد، بر آن آهنگی بسازد و خود هم آنرا بخواند. گاه
شانسونیر به همراه خواندن شانسون با گیتار یا پیانو اجرایش را در کنار دیگر
نوازندگان همراهی می کند. (مثل ژرژ براسونس با گیتار آکوستیک، یا لئو فره با پیانو).
اما همراهی شانسونیر به عنوان نوازنده در موقع
اجرا لزومی آنچنانی ندارد. در فرهنگ انگلیسی زبان به کسی با این خصوصیات
«سینگر-سانگ رایتر» و به کارش «سینگ-سانگدرایتینگ»(چون باب دیلن) می گویند و در
زبان آلمانی «لیدر ماخر» (مانند وولف بیرمن).
از آنجا که در شانسون ردپای شخصی مولف در
همه مراحل نوشتن متن تا ساختن آهنگ و خواندن دیده می شود شانسون مهر پدید آورنده ی
خود را بر پیشانی دارد. به نظر من بهترین کار در زبان فارسی اینست که ما خود کلمه
های شانسون و شانسونیر را به کار ببریم.. همانطور که در دیگر کشورهای جهان اصل
کلمه یعنی شانسون را به کار می برند و نه ترانه. به کسی هم که شانسون یک خوانندهی
معروف دیگر را به زبان اصلی یا زبانی دیگر بازخوانی کند، اینترپرت(تاویل گر)
شانسون می گوید. مثل سرژ رژیانی که شانسون «آزادیی من» از موستاکی را بازخوانی
کرد یا جف باکلی خواننده و ترانه سرای آمریکایی که برخی شانسون های ادیت پیاف را
به انگلیسی ترجمه و بازخوانی کرده است.
خوانندهی شانسون:
اما خواننده شانسون به هنرمندی می گویند
که صرفن خوانندهی شانسون است. کسی یا کسانی متن شانسون را نوشته و آهنگش را ساخته
اند و او آنرا می خواند. به عنوان مثال باربارا، سرژ رژیانی یا ژولیت گرکو خواننده
شانسون بودند. و نیز ادیت پیاف در برخی آثارش چون شانسون «میلورد» که آنرا ژرژ
موستاکی جوان نوشت و ساخت. زان پل سارتر شیفته ژولیت گرکو(ملقب به الهه شانسون)
بود و برایش دو شانسون نوشت یا ژرژ موستاکی کارهایی برای باربارا.
3
دربارهی شارل ترنه:
ژرژ براسونس: شارل ترنه پدر معنویی من است.
ژاک برل: اگر شارل ترنه نبود، ما شانسونیرها الان شاید حسابدار می بودیم
شارل آزناور: همه چیزم را مدیون او هستم. هم استادم بود و هم الگوی کارم.
دو ترانه از ترنه:
«بوم/۱۹۳۸»
http://www.youtube.com/watch?v=p0KWyWwVp0E
Charles Trenet - Le debit de lait
21/05/2013
فرانکفورت