از این همه حرف های ضد و نقیض و ممنوعیت ها
از تصمیم ها و دستورهای سرخود
آه جانمان به لب رسید، خسته شدیم
این چه غرور و نفرتی است
آرام تر بیا، زمین خیس است
سایه هایشان را نتوانستند بفروشند
چوب حراج به جنگل ها زدند
ویران کردند
سینما ها و میدان ها را بستند
همه جا را مراکز خرید دربرگرفت
من از این پل عبور نمی کنم
چه بلایی بر سر شهرمان آمد
آه جانمان به لب رسید، خسته شدیم
این چه غرور و نفرتی است
آرام تر بیا، زمین خیس است
آرام تر بیا، زمین خیس است
آه استانبول دوست داشتنی!
فریب و دروغ
زیبایی اش را از بین برد
این چه غصه و پریشانی و اندوهی است؟
سنگ روی سنگ بند نیست
چه اتفاقی برای تو افتاد؟
بگو ، بگو، بگو
تو این گونه نمی خواستی
نه! نمی خواستم!
آه جانمان به لب رسید، خسته شدیم
این چه غرور و نفرتی است
آرام تر بیا، زمین خیس است