زنان و فراغت
نوشته ویرجینیا وولف
برگردان از غلامرضا صراف
در 9 نوامبر 1929، نشریهی
"ملت و آتن"، نقدی را به قلم لین ال. ایروین بر "اتاقی از آن خود"
* اثر ویرجینیا وولف چاپ کرد. پاسخ وولف 16 نوامبر منتشر شد.
آقا- بنده باید از دوشیزه ایروین به خاطر مقالهی بسیار
هوشمندانه و بلندنظرانهشان بر کتابام، "اتاقی از آن خود"، تشکر کنم.
ولی احتمالا به بنده این مجال را خواهید داد که بر سر یکی دو تا از ادعاهای ایشان
بحث کنم. میگویند " ضعیفترین اجتماع مردان هرگز هر هفته (بدون استثنا) چنین
رژیمی را تحمل خواهد کرد" (یعنی رژیم آلوچه و کِرِم شیر و تخممرغ را). و
نتیجه میگیرند که بنابراین مردان از نیروی مطلوبی برخوردارند که زنان فاقد آن
هستند. ولی، مهمتر از همه، در این لحظه اکثر مردان انگلیسی چنین رژیمی را تحمل میکنند.
مرد طبقهی کارگر نه پانصد پوند در سال عایدی دارد و نه اتاقی از آن خود. و اگر
این اکثریت مردان، بدون زحمت بچهداری و با حرفههایی که برایشان امکانپذیر است،
هنوز این را ناممکن مییابند که اجرتی به دست آورند تا به ایشان رخصت فراغت و
تولید آثار هنری را بدهد، گویی نشانگر این است که هر دو جنس، هم مرد هم زن، مجبورند
آلوچه و کِرِم شیر و تخممرغ بخورند، نه به دلیل اینکه دوست دارند یا ناخوشاند یا
چیز بهتری به نظرشان نمیرسد، بلکه به این خاطر که تنها چیزی است که گیرشان میآید.
این مرد طبقهی متوسط است که ما هنرمان را مدیوناش هستیم؛
اما خواه این مرد از منزلت فوقالعاده گرانبهای آرامش و آسایشاش لذت کامل را برده
باشد که وظیفهی وضع حمل را در جوانی از عهدهاش ساقط کرده و خواه به خاطر جنسیتاش
درِ تمام حرفهها به رویش بسته شده باشد، به نظر من جای بحث دارد.
بعد باز دوشیزه ایروین ادعا میکند که اگر خواهران برونته
الان زندگی میکردند حتما خانم معلم میشدند و در سایهی حمایت توماس کوک و پسران
به سفر خارج میرفتند و میافزایند اما حتما فراغتشان را از دست میدادند و شاید
ما امروزه "جین ایر" و "بلندیهای بادگیر" نداشتیم. با خودم
فکر میکنم که آن جور "فراغت"ی که مایهی لذت زنان قرن نوزدهم بود به
قلم فلورنس نایتینگل در "کاساندرا" به روشنی تشریح شده است. "زنان
هیچ گاه نیم ساعت هم در کل زندگیشان (به استثنای اینکه قبل یا بعد کسی در خانه
باشند که از خواب بیدار شده) نداشتهاند که توانسته باشند برای خودشان باشند، بی
ترس از رنجاندن یا آسیب رساندن به کسی." مدعیام که الان شارلوت برونته به
عنوان یک خانم معلم از فراغت حقیقیتری بهره میبرد تا وقتی که دختر توی خانه بود
و در ملازمت نزدیک با یک محبوب، ولی با وجود سکنای والدین در خانهی کشیش محله در
یک گورستان، تا حدودی شاق و طاقتفرسا به نظر میرسد. نمیتوانم از این گمانهزنی
خودداری کنم که اگر امیلی در تعطیلات تابستانی با راهنمایی آقای کوک سفر کرده بود،
به احتمال زیاد در اثر سل ریوی در سن بیست و نه سالگی نمیمرد. ولی، البته،
خواهران برونته در هیچ شرایطی نمیتوانستند هم نمونهی نوعی خانم معلم باشند و هم
نمونهی نوعی جهانگرد. آنان زنانی نادر و جالب توجه باقی میمانند. تازه حرف من
این بود که اگر ما میل افزایش حمایت از زنان نادر و جالب توجهی چون برونتهها را
داشته باشیم، باید به جونزها و اسمیتها اتاقهایی از آن خودشان و پانصد تا در سال
بدهیم. در خاک بیرمق که نمیشود گل زیبا کاشت. و تا به حال این خاک- منظورم بی
احترامی به دوشیزه اسمیت و دوشیزه جونز نیست- خیلی بی حاصل و سنگلاخی بوده است-
ارادتمند شما ویرجینیا وولف.
·
این کتاب به همین نام به فارسی منتشر شده: ترجمه
صفورا نوربخش، چاپ اول، نیلوفر، 1383