روانشناسیِ مثبت
آمریکایی در قالبی طنازانه
تحلیلی بر فیلم
دفترچه ی امید بخش (یا دفترچه ای با خطوط نقره ای) اثر دیوید راسل
نوشته ی: وحید شفقی
Silver Linings Playbook – 2012
تقدیم به دوست نادیده و همراه؛ عماد نصرآبادی
رویکردی که می
تواند به راحتی مشکلات ناشی از دوقطبی بودن[1] و توهماتی که در پی آن می آیند را در درون خود و
جامعه حل و معنا کند، آنچنان که همه چیز در نهایت بدل به اُکِی (ok) شود و از آن حالتِ شوریدگی (شیدایی، جنون، تند
مزاجی، سرخوشی و یا تحریک پذیری و واکنشی بودن، حالت پارانوئیک) و افسردگی
(اندوهباری و ناامیدی) رها و آزاد شود و خواستگاهی اجتماعی و پذیرفته شده در دل
جامعه ای در حال حرکت و پویا بیابد، و این میسر نمی شود مگر از طریق مثبت گرایی و
یا همان مثبت اندیشی روانکاوی آمریکایی یا نوع اصیل تر آن نیویورکی، موضوعی که
جامعه ی آمریکایی و اساس آنرا، بر روی این مبنا قرار داده است.
فیلم نگاهی با فاصله
و همچنین از درون به تروماهایِ عبور از هیچی و پوچی و تلخی روابط گذشته و همچنین ماندن
در باتلاق رابطه ی گذشته و از دست رفته را، با زبانی طنزآمیز و تلطیف کننده به رخ
می کشد و در می آمیزد، آنجا که در انتها و در شکلی مثبت اندیشانه، این مشکلات را
در دل جامعه بدل به رقصی بی پایان و زمینی می کند و ضعف ها و کابوس های گذشته (که
با دویدن های پیاپی نیز همراه می شود) را بدل به قدرتی عملگرا و برسازنده و خلاقیت در عرصه های تجربه نشده ی دیگر می کند
و ترس از رویارویی با کابوس ها را بدل به رقصی خندان و ایجاد دیالوگ با خویش و
دیگری می کند. فیلم دارای قالبی طنازانه است که تلاش می کند تا استانداردهای
شناخته شده ی ژانر (کمدی/رمانتیک) خودش را زیر پا بنهد. فیلم از پس روایت داستان به دور از اغراق
ها و کلیشه های رایج این ژانر در حد کمی باورپذیر (و به دور از شوخی های رایج طنزهای
کلامی و موقعیت) برمی آید، البته به کمک بازی های کنترل شده و حالت های انفجاری
کاراکترهای اصلی اش، یعنی بازی هایی که از یک حالت درون گرایانه به یک حالت واکنشی
و برون گرایانه اما معذب و آسیب پذیر بدل می شود، هر چند که با رویکردی خوشبینانه
به این موضوع می نگرد و آنرا مطابق با خوشبینی مثبت گرایِ آمریکایی (نیویورکی) به
پایان می رساند، خوشبینی ای (نقیصه ای) که در آن خانواده و اتحاد میان عنصر
خانواده، پس از یک پارِگی و جدایی دوباره ترمیم و یکی می شود، گویی تمامی عارضه
های این بیماری (دوقطبی) با یک نمایش و رقص مشترک به کل از میان می رود و جایش را
به یک رابطه ی متکاملِ نو و مدرن آن هم در درون خانواده ی موفق آمریکایی می دهد،
در اینجاست که فیلم به دام همان خوشبینی های رایج، شعارین (گویی عشق تنها در دل
خانواده و این خوشبینی ست که محقق می شود و خود را ترمیم می کند) و شناخته شده ی
این سبک و ژانر و به خصوص از نوع دبیرستانی آن می افتد و فیلم را بدل به اثری با
پایانی کلیشه ای و هپی می کند، یعنی یک کمدی/رمانتیک، با قواعد و تعلیق های مرسوم
که از به عمق رفتن و اضافه کردن نگاهی جدید به قالب این ژانر عقیم می ماند و به
یکباره فلجی و ناتوانی کاراکترهای اصلی آن جای خود را به شجاعتی عملگرا در سویی
دیگر می دهد، هر چند که باید این نکته را اضافه کرد که این خوشبینی به همراه تکامل
و شکل گیری تدریجی یک ارتباط نو به وقوع
می پیوندد و این موضوع تا حدی باورپذیری آن را برای مخاطب عام سهل می کند، لحظاتی
برای خوش بودن. بنای فیلم بر روی دیالوگ های حساب شده ی آن است که به صورت یک سیل
از ابتدای فیلم جاری می شوند و در یک سوم پایانی آن به یک ملایمت در شدت دیالوگ ها
می انجامد.
با وجود نقص های رایج و گل درشت در این فیلم، باید اذعان کنم که این
یکی از بهترین کمدی/رمانتیک های این چند سال اخیر در هالیوود است، به همراه بازی
هایی حساب شده، شخصیت پردازی مناسب (که به صورت عرضی در اثر رشد و پیشرفت می کنند
و حتی شامل شخصیت های فرعی آن نیز می شود) و کاراکترهایی زمینی و ملموس که در
مواجهه با هم است که به نقطه ی انفجار روابط و ضعف های خود می رسند و پا می گذارند،
و با تِم و داستانی جذاب، هر چند با خوشبینی تا حدی اغراق شده، پایانی قابل
پیشبینی و در جهت تلطیف اثر را دارا است. فیلمنامه
ی فیلم که از نمایشنامه ای با عنوان «امید» اثر «متیو کوبیک» اقتباس شده یکی از
نقاط قوت اثر به شمار می رود، که در آن به خوبی و در زیرلایه، تقابل میان دو نسل،
یعنی؛ پدر و پسر را هم با روند فیلم به پیش می برد، تقابلی که اغلب سبب بروز کنش
نیز می شود، اثری که بیش از هر چیزی بر روی فرم خود تاکید می کند.
کاراکتر اصلی
داستان یعنی «پت – با بازی بردلی کوپر» دچار ترس از رویارویی و بازخوانی گذشته اش
می شود گذشته ای که همچون یک کابوس بر سرش آوار می شود و به صورت یک وویس اُوِر و
صدایِ درون و همراه با موزیکی که با شنیدنش فانتسم عروسی و زیبایی آن و همچنین
پیوند و یگانگی و یکی شدن با معشوق را یادآور می شود، ناگهان فرو می ریزد و جایش
را به عنصر سکس و هوسرانی با دیگری یا رقیب می دهد، همچون صحنه ی مهلک رویارویی با
سکس والدین خود از طریق دید زدن از سوراخ کلید در و فرو ریختن فانتسم بی گناهی و
همچنین بی نقصی. روبرو شدن «پت» با همخوابگی همسرش با دیگری و آن هم در شرایطی که
یادآور لحظات خوش او و پیوند او و بدل شدنشان به عنصر خانواده در کلیسا است، اساس
قدرت عشقی و جنسی او را که بر پایه ی این داستان و فانتسم قرار دارد، که او مرکز
تمنا و عشق اروتیک همسرش (و در نگاهی اودیپالی، مادرش) است را فرو می ریزد و او را
دچار بحران روحی و مواجهه ای سخت و گریز ناپذیر می کند، یعنی اینکه او دیگر تصویر
ذهنی و کامل و هر آنچه که همسرش می طلبیده نیست و معشوق او جز او به دیگری نیز می
اندیشیده است. بدون این فانتسم و تصویر اولیه، که معشوق تنها به او می اندیشد
(برای مردان و زنان)، او نمی تواند عشق و سکس بورزد، و اصولن عشق و سکس، نیاز به
این فانتسم و توهم اولیه دارد. به قول «لکان»: «فانتسم و این سناریوهای اولیه
تکیه گاه تمناورزی هستند».
آهنگی که سبب
ترس از ارتباط مجدد، تنانه زیستن و تنانگی می شود و سبب فلجی، عقیمی و ناتوانی از
گفتگو با خود و دیگری می شود، موزیکی که در نگاهی روانکاوانه یادآور بی فالوسی
(گویی آلت او در اوج لحظه ی لذت و تمناورزی به ناگهان خوابیده باشد) و یا تحقیر
شدن فالوس و مردانگی خود در برابر دیگری یا رقیب را به رخ می کشد (و حال باید در
پی بازیافت و پس گرفتن این مردانگی – از دست رفته - باشد)، فالوسی که گویی در
برابر دیگری کوچک و ناکارآ به نظر می آید و سبب ایجاد مشکلات جنسی، جنسیتی، عدم
تمناورزی، سکس ورزیدن، عشق ورزیدن و زمینی زیستن می شود، گویی او دیگر قادر به ورود
و برقراری رابطه ی جنسی و سکس با دیگری نیست. و این موضوع با عنصر خیانت همسرش و
همچنین فرو ریختن فانتسم خانواده و ازدواج در کلیسا و در محضر خدا یکی شدن (به
همراه آن موزیک، که موتیفش مدام یادآور آن عقیمی و ناتوانی و همچنین ایجاد
ناپایداری روحی می شود)، همراه است، او دچار وسواسی جانکاه می شود (که این وسواس
تنها در نیمه ی ابتدایی فیلم به خوبی به نمایش در می آید و در نیمه ی دوم به کل
رها می شود)، و معشوق دل در گرو دیگری می گذارد، در حالی که «پت» در کابوس مداوم
رویارویی با این واقعیت به سر می برد و آنرا به طور مداوم به ضمیرناآگاه خود پس می
زند، اما ضمیرناآگاه و قسمت سرکوب شده
بازمی گردد و هر بار با قدرتی بیشتر نیز بازمی گردد تا اینکه با آن روبرو شویم و
به گفتگو بنشینیم.
ترسی که کاراکتر
اصلی از رویارویی با آن به عنوان بخشی از واقعیت زندگی خود و همچنین بخشی از زندگی،
در عذاب است. در واقع این بخشی از ناخودآگاه جمعی جامعه است که دیگران از آن عبور
می کنند و یا آنرا به نقطه ی سیاه و تاریک زندگی می سپارند و پس می زنند و کاراکتر
اصلی با آن رودرو و مواجه شده (به صورتی ناگزیر و مهلک) و اسیر و گرفتار گرداب این
بحران شده و نمی خواهد به کمبودها و کستراسیون ارتباط خود و معشوق والای خود و ضعف
های آن ارتباط بیاندیشد و همچنان خود و او را واله و عاشق، و شیدای خود می پندارد و
این موضوع سبب بروز خشمش نسبت به دیگری و رابطه ی مجدد و همچنین در سویه های دیگر
زندگی و روابطش شده است. ترسی که با توهم و پارانوییا همراه است و سبب تشدید
بیماری دوقطبی او نیز می شود، در شکل حمله هایی پیاپی و عصبی و رفتارهای انفجاری و
غیرقابل پیشبینی اش در اجتماع و خانواده. بخشی از واقعیت زندگی که باید آنرا دید و
با آن به گفتکو نشست، یعنی اینکه یگانگی و یکی شدن و بی نقصی در هر شکل آن ناممکن
و دست نیافتنی ست و تنها کافی ست نقاب ها را به کنار زد و زشتی خود و دیگری را دید
و با آن به گفتگو نشست و به آن خندید و رقصی را با آن سر داد. فلجی ای که سبب
ناتوانی از ایجاد ارتباطی موثر در عرصه ی جنسی و جنسیتی شده است.
روانشناسی
خوشبینانه ای که مبنای آن بر مصرف است و آن هم مصرف دارو و تنها در جهت کنترل
بحران و نه عبور و گفتگو با بحران و کمبود خویش و دیگری.
آهنگی که وحشت
جدایی از بند ناف و غیرممکن بودن یکی بودن و شدن را یادآور می شود و فانتسم زندگی
را در شکلی ترژدی/کمدی وار، و در هر لحظه و در بحرانی ترین لحظات با بازگشتش همچون
یک کابوس و تروما رخ می نمایاند و ظاهر می کند. وحشت رویارویی با ساحت رئال و تلخی
زندگی را به نمایش می گذارد. وحشت از رویارویی با ناتوانی خویش و آگاهی از ضعف های
خویش در هر لحظه از هستی و گام برداشتن را به یک کابوس، تروما، عقیمی، فلجی، سنگ
شدن و ناتوانی از تمناورزی و دیالوگ و آغاز گفتگو و ارتباطی جدید، بدل می کند.
هر یک در خیال
وصال و یکی شدن با دیگری ست که می رقصد و همچنین بازیافتن عشق از دست رفته، تا
اینکه با ضعف خویش و دیگری و فانتسم متقابل روبرو شود و رقص بدل به رقصی شادمانه و
بی پایان گردد (به همراه خوشبینی آمریکایی)، همچون قمار زندگی
و عرصه ی مهلک زیستن.
پانوشت:
[1]. دوقطبی
یا نوعی روان پریشی: این مرض سبب می گردد که خلق و خوی انسان از حالت بی نهایت
«سرخوشی» و یا تحریک پذیری و تند منزاجی به اندوهباری و ناامیدی بدل گردد و در این
میان، دوره هایی هم هست که شامل خلق و خوی عادی و بهنجار است. اختلال دوقطبی درمان
شدنی بوده و بهبودش امکان پذیرست.