سه‌شنبه
MOHSEN AZIMI
Couvade* یا ویار
نمایشنامه
محسن عظیمی

0
تاریکی مطلق. صدای چک چک آب. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدای مرد می‌آید.

: بعد از ده سال زندگی مشترک آخرش قبول کرد یه بچه داشته باشیم ولی...

صدای چک چک آب آرام آرام تند و تندتر می‌شود تاجایی که به صدای ریزش آب توی کاسه دستشویی تبدیل می‌شود؛ بعد یک‌باره قطع می‌شود. سکوت

1
تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدای مرد می‌آید.

: ولی تا جواب آزمایشش رو گرفت ناپدید شد. جواب آزمایش مثبت بود.

صدای دوش حمام...  انعکاس نور مهتاب روی صحنه‌ای خالی که طرح تخت‌خوابی دونفره که با چسب روی کف صحنه نقش بسته، دیده می‌شود. ملحفه‌ی سفیدی مچاله شده و دستمال‌های کاغدی مچاله شده که دور و بر ملحفه پراکنده افتاده‌اند. صدا قطع می‌شود.
پس از چند لحظه مرد که حوله تن‌پوشی به تن دارد و با تکه ای دستمال کاغذی صورتش را پاک می‌کند وارد می‌شود. دور و برش را نگاه می‌کند و دوباره بیرون می‌رود.
صدای باز شدن در و هجوم ناگهانی باد و سپس بسته شدن در... مرد متعجب و نگران درحالی که دور و برش را می‌گردد توی صحنه می‌آید. به دنبال موبایلش بین دستمال کاغدی‌های مچاله شده را می‌گردد به ملحفه می رسد ملحفه را برمی دارد موبایلش زیر ملحفه است برش داشته و شماره‌ای را می‌گیرد.
صدای بوق های ممتد تلفن...  دوباره می‌گیرد بازهم صدای بوق‌های ممتد تلفن... توی موبایلش چیزی می‌نویسد؛ به محض اینکه شروع به نوشتن می‌کند نور می رود.
توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدای مرد می‌آید.

: کجا رفتی؟

پس از چند ثانیه نور می‌آید. مرد خیره به موبایلش کمی منتظر می‌ماند بعد شروع به جمع کردن دستمال‌کاغذی‌های مچاله می‌کن،  درحالی که حواسش به موبایلش است.  دستمال‌ها توی دستش دوباره شماره را می‌گیرد. با صدای بوق‌های ممتد تلفن آرام آرام صحنه تاریک می شود.
تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدایی می‌آید.

: مشترک مورد نظر در دسترس نمی‌باشد.

2
صدای تیک تیک ساعت. صحنه همان صحنه خالی است. فقط ملحفه روی طرح تختخواب دونفره روی زمین پهن شده. مرد روی ملحفه نشسته خیره به صفحه موبایلش...
یکباره موبایلش را گوشه‌ای انداخته خیره می‌شود به روبه‌رو گویی  آینه‌ای بزرگ روبه‌رویش باشد به خودش نگاه می کند. کمی چشمانش را بی‌خوابی قرمز شده می‌مالد، دستی  به صورتش می‌کشد. بعد به طرف ملحفه رفته ملحفه را برداشته روی خودش می‌کشد... 
سعی می‌کند بخوابد چندبار این‌ور آن‌ور می‌کند. تقلایش بیشتر می‌شود. صدای تیک تیک ساعت سرعتش بیشتر شده و صدایش هم بلندتر می‌شود و هر تیکش تبدیل به صدای عبور سریع ماشینی می‌شود... بعد تبدیل به ترمزهای ممتد ماشین تبدیل به جیغ‌های ممتد یک زن...
مرد با این صداها زیر ملحفه به خود می‌پیچد و می‌پیچد تا جایی که صداها  تیک‌تاک‌‎وار آن‌قدر سرعت می‌گیرند که یکباره مرد با فریادی از سر درد ملحفه را گوشه‌ای پرتاب می‌کند... صداها گویی ساعت چرخنده‌هاش از هم می‌پاشد قطع می‌شوند.
مرد خیره مانده به روبه‌رو وحشت‌زده به خودش نگاه می کند توی آینه‌ای خیالی...  تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدایی می‌آید.

: اون ناپدید شده بود... همه‌جا رو دنبالش گشتم؛ ولی نبود.

3
مرد حالت تهوع دارد. چشمانش از بی‌خوابی پف کرده، ملحفه را دور خودش پیچیده خیره به موبایلش مانده...  بسته‌های قرص  روی طرح تختخواب افتاده‌اند.
یکباره گویی که می‌خواهد بالا بیاورد بیرون  می‌رود. صدای  باز شدن آب و مرد که بالا می‌آورد. صدای زنگ موبایل... مردبدون آنکه شیر آب را ببند دوان دوان با صورت خیس به سوی موبایل می‌رود... صدای آب همه جا را فرامی‌گیرد و هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شود همه جا را می گیرد... مرد گوشی در دستش فقط گوش می‌دهد.
تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدایی می‌آید.

: دیگه خسته شدم از هر روز رفتن به سردخونه  برای شناسایی جسدهای له شده؛ اون هیچ نشونه‌ای نداره... تنها نشونه‌ش منم که الان کنارش نیستم.

4
مرد روی چسب‌های  تختخواب دست می‌کشد. حلقه‌ای چسب هم در دستش، درحال جویدن تکه ای چسب...
دوباره حالت تهوع می‌گیرد، بیرون رفته و کمی بالا آورده و برمی‌گردد با لیوانی آب در دستش؛ تعدادی از قرص ها را توی دهانش می اندازد درحالی که خیره به تختخواب مانده ناخودآگاه تکه‌ای از حلقه چسب می‌کند و به دهان می‌گذارد؛ انگار به دهانش مزه داده باشد، شروع به جویدن می‌کند و دوباره خیره به خودش توی آینه خیالی زل می‌زند.
تکه چسب را که له شده از دهانش در می‌آورد و نگاه می‌کند؛ مزه مزه اش می‌کند و دوباره تکه‌ای دیگر در دهان می‌گذارد و با سرعت بیشتر می‌جود و تکه‌ای دیگر و باز تکه‌ای دیگر...
یکباره از دورها صدای فریادهای زنش که گویی جلوی دهانش را گرفته‌اند و به زور می‌برندش به گوشش می‌رسد که نامفهوم جیغ  می‌کشد... مرد با سرعت بیشتر می‌جود...  صداها تبدیل به صدای ضربات چاقو می‌شوند... مرد همچنان با استرس با سرعت بیشتر می‌جود؛  حلقه چسب از دستش رها می‌شود، هیستریک و دیوانه‌وار چسب‌های روی زمین که طرح تختخواب را کشیده‌اند با دندان‌هایش می‌کند و می‌جود... با سرعت بیشتر و صداها هم بیشتر می‌شوند تا  جایی که همه چسب ها کنده می‌شوند.
به گریه می افتد و در خود فرو می رود. تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدایی می‌آید.

: یه چیزی به‌هم می‌گه اون همین‌جاس تو همین خونه، جایی نرفته.



5
مرد پرتره بزرگی در دست دارد بدون قاب... دور و بر پرتره را چسب می‌زند و بعد آن را آویز می‌کند؛ عکسی از یک زن که بی‌شباهت به خودش نیست... عکس را نگاه می‌کند و بعد با چسب شروع می‌کند به ساختن قابی از چسب برای پرتره و کشیدن دیوارهای دور قاب... 
در حین کشیدن دیوار دوباره حالت تهوع به سراغش می‌آید؛ همچنان درحال جویدن تکه‌های چسب است که با دهان می‌برد... احساس ضعف می کند... سرش گیج رفته روی زمین می‌افتد؛ کشان کشان خودش را  بیرون صحنه می‌کشاند.
تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدایی می‌آید.

: می‌گن اینا نشونه‌های حاملگی‌یه یعنی چی یعنی من حامله‌م!...  چهار ماهه ازش بی‌خبرم یعنی الان  چهارماهه‌س...

6
کمی شکمش بالا آمده؛ جلوی آینه خیره به خودش متعجب به شکمش دست می‌کشد و ناباورانه به خودش نگاه می‌کند و همچنان تکه‌ای چسب می‌جود...
به سمت تختخواب می‌رود و کتابی که روی تخت افتاده را ورق می‌زند؛  انگار دنبال صفحه خاصی می‌گردد... خسته می‌شود، کتاب را گوشه‌ای انداخته و خیره به پرتره زن می‌ماند... به طرف پرتره می‌رود و دستی روی پرتره می‌کشد؛ احساس درد شدیدی در کمرش می‌کند،  کمی با کمرش ورمی‌رود؛ به طرف موبایلش رفته درحال گرفتن شماره بیرون می رود.
تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدایی می‌آید.

: دکتر می‌گه اینا نشونه‌های بارداری‌یه ولی یه بارداری کاذب... می‌گه خیلی از مردها وقتی همسرشون بارداره احساس می‌کنن خودشونم باردارن...

7
مرد شکمش بیشتر بالا آمده صورتش هم تغییراتی دارد؛ کمی زنانه شده... چند برگه آزمایش در دستش و مقداری قرص و دارو هم کنارش... با دست سرش را می‌مالد؛ احساس سر درد شدید دارد... همچنان چسب می‌جود و بدنش  به خارش افتاده... روی زمین را نگاه می‌کند؛ احساس می‌کند حشره‌ای، چیزی به بدنش زده؛ ملحفه را می‌تکاند، سردردش بیشتر می‌شود. ملحفه را دور سرش می‌پیچد و سعی می‌کند بخوابد ولی نمی‌تواند. بلند شده و با درد شدید حلقه چسب را برمی‌دارد و سعی می‌کند دیوارهای اتاق‌ را کامل کند؛ درحالی که همچنان ضعف دارد و با چسبی توی دهانش ور می رود یکباره می‌ماند شبیه زنان حامله دستی به کمرش می‌گیرد و دستی به شکمش می‌کشد...  صدای تپش‌های قلب یک نوزاد... مرد سعی می‌کند به کارش ادامه دهد اما صدای تپش‌ها شدت می گیرد و تبدیل به صدای گلوله می‌شود که به شکل ضربان قلب شلیک می‌شوند... مرد از دردد به خود می‌پیچد، اما  باز سعی می‌کند ادامه دهد اما نمی‌تواند، درحالی که دستش را روی گوش‌هاش گرفته از صحنه خارج می‌شود.

تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدایی می‌آید.

: می‌گه حتی حالت تهوع و استفراغ می‌آد سراغشون... ویار دارن و شکمشونم به خاطر ضعف دیافراگم و نمی‌دونم چی چی ستون ففراتشون بالا می‌آد... دکتر می‌گه این فقط توی مردهایی به وجود می‌آد که زناشون بارداره... می گه نباید فکر کنی... باید خودتو مشغول کنی...

8
مرد برآمدگی شکمش بیشتر شده... شبیه زنان حامله راه می‌رود... گلاه گیسی در دست دارد... خیره به آینه خیالی با دقت کلاه گیس را سرش می‌گذارد؛ حرکاتش هم زنانه شده‌اند... به خودش نگاه می‌کند... لبخند می‌زند تلخ ... صدای خنده کوتاه زنش می‌پیچد...
شروع می‌کند به گشتن روی زمین و رژ سرخی برداشته خیره به آینه خیالی به لبهاش می‌مالد... سعی می‌کند بیشتر لبخند بزند اما نمی تواند... سعی می کند بخندد ولی بی فایده است؛ صدای خنده های زن با هربار تلاش او بیشتر و بیشتر می شود.
دوباره دور و برش را می‌گردد و وسایل آرایش دیگری هم برداشته امتحان می‌کند  و بعد باز تلاش می‌کند بخندد اما نمی‌تواند باز صدای خنده‌های زنش می‌پیچد...
احساس این‌که بچه توی شکمش لگد می‌زند به سراغش می‌آید؛ دستش را روی شکمش می‌گذارد و نوازش می کند بعد با چسب دور کمرش می‌پیچد...
جلوی آینه خیالی ملحفه را برداشته شبیه لباس زنی باردار روی تنش قرار می‌دهد در حالی که به خودش نگاه می‌کند دوباره سعی می‌کند بخندد؛ دوباره صدای خنده‌های زنش می‌آید که بیشتر و بیشتر می‌شود و تلاش مرد برای خندیدن تبدیل به گریه‌ای با صدای بلند می‌شود. دیوانه وار گریه می‌کند.

تاریکی و سکوت مطلق. توی تاریکی شبیه فیلم‌های صامت جمله زیر نوشته می‌شود و همزمان صدایی می‌آید.

: دکتر می‌گه باید بیشتر پیش همسرت باشی... باید کنارش باشی...

9
مرد کاملا به یک زن تبدیل شده... شبیه پرتره‌ای که آویز کرده... با چسب روی زمین یک تختخواب بچه می‌کشد و در همین حین گاه‌گاهی دستی روی شکمش می‌زند و دوباره ادامه می‌دهد.
احساس درد به سراغش می‌آید لبخند می‌زند و به خود می‌پیچد؛ دردش بیشتر می‌شود ولی به جای گریه و فریاد و ناله تلخ و گزنده می‌خندد... خنده‌‌های تلخش با بیشتر شدن فشار روی شکمش که گویی درحال زایمان است بیشتر می‌شود تا جایی که به قهقهه‌ای دلخراش تبدیل می‌شود.
از درد به خود می‌پیچد و این سو آن سو می‌رود و تمام چسب‌ها را دیوانه‌وار می‌کند... چسب‌ها را دور خودش می‌پیچد و کشان‌کشان به جلوی صحنه می‌رسد.
سکوت. به آینه خیالی خیره به خودش لحظه‌ای می‌ماند؛ سپس با جیغی زنانه و دلخراش با مشت‌هایش به آینه خیالی می‌کوبد. صدای خورد شدن و فروریختن یکباره آینه‌ای بزرگ... مرد روی زمین می‌افتد.


*Couvade  از واژه‌ی فرانسوی Couver به معنای «هستی دادن» یا «زیر پر و بال گرفتن» گرفته شده است.
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!