شنبه
M. Azimy

لایک  (Like)
دو نمایش‌نامک از نمایشنامه‌‌‌ی «لایک»
محسن عظیمی
«لایک» مجموعه‌ای از هفت نمایش‌نامک است که هر کدام به‌طور جداگانه و یا باهم می‌توانند اجرا شوند. توصیه می‌شود اجراها در یک کافه واقعی باشد.

نمایش‌نامَک اول: آواتار (Avatar)
کافه. دو قهوه روی میز. زن و مرد روبه‌روی هم. زن درحالِ وَر رفتن با موبایلش بی‌آنکه به مرد نگاه کند. مرد زُل زده به زن...
مرد: سرد نشه.
زن: باور می‌کنی نشناختمت؟
مرد : چرا؟
زن: خیلی با عکسِت فرق می‌کنی!
مرد: چه فرقی؟
زن: عکست اصلن خوب نیست.
مرد: قهوه‌تون...
زن: تو چی؟
مرد: من چی؟
زن: منو شناختی؟
مرد: نه!
زن: یعنی عکسم خوب نیست؟
مرد: چرا خیلی... خیلی خوبه.
زن: یعنی از خودم بهتره؟
مرد: آره.
زن: آره؟!
مرد: یعنی نه... چیزه... عکستون خوب نیست.
زن: تو که نوشته بودی عکست خیلی زیباست یه شعرم زیرش نوشته بودی؟
مرد: من؟! خب آره ولی...
زن: خیلی پیرم نه؟
مرد: نه بابا مگه چند سالته‌تونه هنوز!
زن: مگه ندیدی توو پروفایلم؟
مرد: چرا...
زن: ولی چهره‌م شکسته شده!
مرد: نه توو عکستون اصلن معلوم نیست.
زن: خودم چی؟
مرد: منظورم خودتون بودید دیگه!
زن: تو گفتی توو عکست!
مرد: خب عکسم شما هستی دیگه!
زن: ولی قبلش گفتی عکسم بهتره.
مرد: من گفتم؟

سکوت. زن حتی یک لحظه مرد را نگاه نمی‌کند. به‌شدت درگیرِ موبایلش است.

مرد: قهوه‌تون..
زن: عوضش کردم!
مرد: جان؟!
زن: عکسمو، عکسمو عوض کردم اینو گذاشتم؛ چطوره؟
مرد: خیلی بهتره...
زن: بهتره؟! می‌گم پیر شدم می‌گی نه.
مرد: نه نشدی یعنی من... من منظورم این بود از عکس قبلی‌تون بهتره...
زن: این عکسم قدیمی‌تره آخه...
مرد: فکر نکنم!
زن: خیلی با شعرهات فرق می‌کنی؟
مرد: با شعرهام؟!
مرد: آره فکر نمی‌کردم اینقد مودب باشی.
زن: چرا؟
مرد: چون توو شعرهات اصلن مودب نیستی به‌خاطرهمین من دوسشون دارم.
مرد: بله... منم.
زن: پس چرا خودت اینقد مبادی آدابی؟!
مرد: مبادی آداب؟!!
زن: اِ... اینو کی نوشتی؟
مرد: امروز.
زن: ندیده بودم... خیلی شعرهاتو دوست دارم.
مرد: منم.
زن: من که شعر نمی‌گم.
مرد: ها... خب چیزاتو... عکساتو..
زن: اه... چرا همیشه آخرشو خراب می‌کنی؟
مرد: جانم؟!
زن: فکر کردم برا من نوشتی...
مرد: قهوتون سرد...
زن: مرگ... کلیشه شده دیگه بابا...
مرد: چی؟!
زن: همین روشنفکربازی‌ها دیگه... اگه بخوای بازم آخرشو خراب کنی دیگه لایکت نمی‌کنم... گفته باشم.
مرد: آخه...
زن: بیا؛ برات نوشتم بدون مرگِ آخرش خیلی زیبا بود...
مرد: یعنی... با مرگ آخرش زیبا نیست؟
زن: نه فقط می‌تونه یه لایک داشته باشه همین...
مرد: ولی... مرگ تنها چیز مطلقی‌یه که وجود داره... یعنی در واقع...
زن: وای اینو نیگا چه چرت و پرتی نوشته زیر شعرت...
مرد: کی؟!
زن: بذا جوابشو بدم بعدن برو بخوون...
مرد: بله... قهوه‌تون...
زن: دهنشو... بدم می‌آد از این دخترا که همه‌ش می‌خوان خودشونو چُس کنن...
مرد: سرد شد این...
زن: فقط دوست دارم جواب بده اون‌وقت من می‌دونم و اون... وای دیر شد...
مرد: مگه جایی...
زن: آره شب مهمونم هنوز هیچ‌کاری نکردم... باید برم…
مرد: ولی قهوه تو...
زن: یه چیزی برات نوشتم بعدن بخوون...
مرد: چشم ولی...
زن: می‌بینمت توو فیس...
مرد: بله...
زن: بای...

زن بی‌آنکه نگاهش کند می‌رود. مرد نگاهی به قهوه‌ها می‌کند. لبی به قهوه‌اش می‌زند. یخ کرده... سیگاری می‌گیراند. نور می‌رود و می‌آید. ته‌سیگارش را تووی فنجان قهوه‌اش خاموش می‌کند؛ سیگاری دیگر می‌گیراند.
  
نمایش‌نامک دوم: بِلاک (Block)

کافه. دو قهوه روی میز. زن و مرد روبه‌روی هم. مرد درحال وَر رفتن با موبایلش بی‌آنکه به زن نگاه کند. زن زُل زده به مرد...

مرد: خیلی‌خوبه بری، راحت می‌شی و دیگه می‌تونی راحت کار ‌کنی.
زن: اوهوم.
مرد: اما...
زن: اما چی؟
مرد: هیچی... چقد این شعری که گذاشتی امروز، قشنگه...
زن: اما چی؟
مرد: فقط همه تلاشتو بکن بری همین... این کیه همیشه با اسم مستعار، چرت‌و‌پرت می‌نویسه زیر پُستات؟
زن: بگو! (مکث) بگو دیگه.
مرد: هیچی، همین... حذفش کن بره... قیافه‌شو نیگا!
زن: هنوز که حرفشه، شاید اصن نریم؛ خواهش می‌کنم بگوو!
مرد: چرا نری؟ دیوانهای بمونی این‌جا؟ هر خاکی غیرِ این خاک، خوبه، هرجا که باشه... اَه... اَه حالمو بهم زد یاروو...
زن: خب فعلن شایده، بگو دیگه.
مرد: هیچی... خواستم بگم مراقب خودت باش.
زن: دروغ می‌گی.
مرد: گفتم که...
زن: بگو، نیاز دارم به گفتنت...

سکوت

زن: اون‌جام مشکلات خودشو داره، من تا همه‌چی رو بررسی نکنم کاری نمی‌کنم. (مکث) بگو، نیاز دارم به گفتنت.
مرد: (مکث) عکسِ آخری که گذاشتم دیدی... توو همین کافه گرفتم ها...
زن: خیلی نامردی اگه نگی...
مرد: اَهَه... یه چیزی براش نوشتم، خودش بره گورشو گم کنه!ها ها...
زن: جدی گفتم.
مرد: عِه چرا اِنقد تهدید می‌کنی؟... آنلاینم هست... عجب بچه‌پروویی‌یه!
زن: چون می‌دونم چی می‌خوای بگی.
مرد: چی می‌خوام بگم؟ (مکث) بگو دیگه؛ اگه می‌دونی بگو... چیه که می‌گی نیاز داری به گفتنش؟
زن: اول تو باید بگی!
مرد: تو بگو منم می‌گم... خیلی بی‌شعوره این یاروو!

سکوتی دیرپا

مرد: خواستم... خواستم بگم نفسم می‌گیره توو هوایی که تو، تووش نفس نمی‌کشی (مکث) می‌دونستی؟

سکوت

مرد: حالا تو بگو... عِه عِه عجب سیریشیه...
زن: چی بگم؟
مرد: این‌که فکر می‌کردی من چی می‌خوام بگم؟
زن: هیچی.
مرد: بگو... دهنشو... (مکث) بگو دیگه...
زن: هیچی، همین.
مرد: کارش تمومه... از دوستای نزدیکته؟! (مکث) نمی‌خوای بگی؟
زن: آخرین‌باری که ما همو دیدیم کی بوده؟
 مرد: خب همین امروز! چطور مگه؟
زن: غیر از امروز.
مرد: خب ما هر روز همدیگه رو می‌بینیم.
زن: هر روز!؟
مرد: آره دیگه توو فیس‌بوک... مگه نه؟
زن: از نزدیک، مث امروز.
مرد: خب آخرین‌بار یادم نیست... شاید... دو سه ماه پیش.
زن: چهار ماه و بیست روزِ پیش، دقیقن یه روز قبل از تولدِ تو.
مرد: اووهوم... یادم اومد... هدیه‌ت خیلی قشنگ بود.
زن: پس نباید با رفتنِ من نفست بگیره.
مرد: این یاروو داره اعصابمو خورد می‌کنه... چرا؟
زن: اون‌جام اینترنت داره دیگه، مگه نه؟
مرد: منظورت چیه؟
زن: خب ما هر روز همدیگه رو می‌بینیم.
مرد: هر روز!؟
زن: آره دیگه توو فیس‌بوک... مگه نه؟
مرد: فرق می‌کنه.
زن: چه فرقی؟
مرد: (همچنان درحالِ وَر رفتن با موبایلش) خب، می‌دونی وقتی یخچالِ خونه خالیه، نمی‌تونی هر وقت دِلت خواست و تونستی یه چیزی برداری بخوری ولی... وقتی همیشه پُر باشه شاید هر روز نری سراغش ولی خیالت راحته که... هر وقت دِلت بخواد وُ بتونی، می‌تونی بری مثلا یه هویج تازه برداری گاز بزنی و...
زن: ولی اگه هیچ‌وقت دلت نخواد وُ نتونی چی؟ بعد یه مدت، همون مثلن هویجِ تازه می‌گنده... نه؟
مرد : بابا این دیگه کیه... اَه... عحب کُره...

صدای زنگ موبایل مرد...

مرد: چی گفتی؟... اُوه اُوه زنگ هشدار... من باید برم... خیلی دیر شد...

بلند می شود در حال رفتن

مرد: توو فیس می‌بینمت... بنویس برام چی گفتی، صحبت می‌کنیم... فعلن...

مرد می‌رود. زن نگاهی به قهوه‌ها می‌کند؛ لبی به قهوه‌اش می‌زند، یخ کرده... سیگاری می‌گیراند. نور می‌رود و می‌آید. زن سیگارش را که به ته رسیده تووی فنجان قهوه‌اش خاموش می‌کند و سیگاری دیگر می گیراند.






0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!