جمعه
B. Sheyda




که از بذر باغ‌ها قصه‌ها است
بهروز شیدا

نیم‌نگاهی به تصویر باغ در قصه‌ی کوتاه باغ اناری و رمان پری‌سا

در جستار کوتاهی که پیش رو دارید به تصویر باغ در یک قصه‌ی کوتاه و یک رمان می‌نگریم؛ به تصویر باغ در قصه‌ی کوتاه باغ اناری، نوشته‌ی محمد شریفی و رمان پری‌سا، نوشته‌ی فرشته ساری.
نخست کمی از باغ عرفانی بگوییم.

1
باغ عرفانی هم‌چون باغ‌ زمینی در میانٍ چهار دیوار محصور است. هیچ‌کس اما مالک آن نیست؛ که درِ آن تنها بر مَحرَمان رازهای عرفانی گشوده است؛ بر مَحرَمان رازهای آسمانی.
باغ عرفانی برآمده از عالم خیال است؛ تبلور بُعد دیگری از زمان و مکان که در جهان و زمان ما حس می‌شود. باغ عرفانی جایی است میان جهان مادی و قلمرو جان. باغ عرفانی تبلور جهانی برزخی است؛ تبلور جهان مثال؛ جهان ناکجا. (1)
به روایت مانی، انسان آمیخته‌ای است از نور و تاریکی که تنها با نفی جسمیت و بی‌اعتنایی به جهان خاکی می‌تواند به نجات نور وجود خویش برخیزد. آلوده‌گی و فریادهای گوش‌خراش، حاصل زنده‌گی‌ی کسانی است که اسیر جسم خویش اند؛ که به جهانِ خاکی دل بسته‌اند؛ (2) که عیسا مسیح نیز چیزی جز نور نبوده است. چه آن عیسا مسیحی که بر صلیب جان داده است تنها تبلور دشمنان مسیح نیست. تبلور کسانی است که چنان در دام جسم خویش اسیر اند که نور وجود را می‌کشند؛ (3) که آفریده‌گار جهان، پادشاه باغ‌های روشنایی است. (4)
به روایت شهاب‌الدین‌ یحیا سهروردی، سرچشمه‌ی اشراق نور جلال است؛ «نورالانوار». نور نخستین به نام یکی از امشاسپندان، بهمن خوانده میشود. آسمان و ثوابت از «نورالانوار» سرچشمه می‌گیرند. مراتبِ نزول تا آن‌جا ادامه پیدا می‌کند که جهانِ هستی در چهار سطح نظم بیابد: نخست جهانِ عقلِ ناب که جهانِ جبروت نام دارد، دوم جهان «انوار» که جهان ملکوت خوانده می‌شود، سوم جهان جرم‌های آسمانی و عناصر زمینی که جهانِ ملک نام دارد، چهارم جهانِ مثال که واسطه‌ی جهان معقول و جهان محسوس است. مبشر جهان مثال پیری خوش‌سیما است که نماد عقل دهم، ساکن ناکجاآباد، است. (5)
باغ عرفانی همان جهان مثال است؛ همان جهان ناکجا؛ تبلور حضور نور در مکانی که نه بر آسمان است نه بر زمین. (6)
کمی از باغ عرفانی در نقاشی‌ی ایرانی بگوییم.

2
نقاشی‌ی ایران از آغاز حضور اسلام تا پایان سلسله‌ی قاجار مکتب‌های گوناگونی را تجربه می‌کند: مكتب بغداد، مكتب سلجوقی، مكتب تبریزِ اول، مکتب شیراز، مکتب هرات، مکتب بهزاد، مکتب تبریز دوم، مکتب مشهد، مکتب قزوین، مکتب اصفهان، مکتب قاجار.
بخش بزرگی از نقاشی‌ی ایران از آغاز حضور اسلام تا پایان دوران قاجار را مصورسازی‌ی كتاب تشكیل می‌دهد؛ تصویر حماسه‌های قهرمانی، تصویر حماسه‌های عرفانی، تصویر حماسه‌های رمانتیك.
تاریخ نقاشی‌ی ایران از آغاز حضور اسلام تاپایان دوران قاجار اما تاریخ تكامل مکتب‌ها نیست؛ تاریخ پاره‌ای تفاوت‌ها است. درهمه‌ی این مکتب‌ها عناصر اصلی‌ی نقاشی‌ی ایرانی، یعنی غیاب بُعد سوم، خیالی بودن طبیعت، اشیاء، جانوران، انسان‌ها، حضور پس‌زمینه‌ی تزئینی جلوه می‌کنند. (7)
نقاشی‌ی ایران از آغاز حضور اسلام تاپایان دوران قاجار انگار از باغ عرفانی پُر است از جهان مثال. (8)
در باغ اناری چه می‌گذرد؟
3
در باغ اناری چنین می‌گذرد: راوی به باغ اناری می‌رود. نخست صدای پای یک نفر را می‌شنود. بعد صدای پای سه نفر را می‌شنود. نفر اول که پشت درختی پنهان می‌شود، گروهبان است. سه نفری که صدای پایشان آمده است، شخصیت‌های یک قصه‌ی قدیمی اند؛ شخصیت‌های منظومه‌ی خسرو و شیرین: خسرو، شیرین، فرهاد؛ اعضای یک مثلث عاشقانه. اندکی بعد صدای گریه می‌آید. گروهبان است که زار می‌گرید. صدای ناله‌ی شباهنگی هم به گوش می‌رسد که چون ناله‌اش برمی‌خیزد، انارها ناپدید می‌شوند. بعد ماه درمی‌آید و یک بار دیگر انارها پیدا می‌شوند.
رود خونی جاپای شیرین را پوشانده است. بعد راوی از باغ بیرون می‌آید و به پاسگاه ژاندارمری می‌رود و سراغ گروهبان را می‌گیرد. استواری به او می‌گوید، با توجه به نشانی‌هایی که می‌دهد باید منظورش گروهبان مرادی باشد که سی سال پیش، به جرم عشق به شیرین، اعدام شده است.
عشق و انار را در باغ اناری بخوانیم.

4
در باغ اناری صدای پای خسرو، شیرین، فرهاد می‌آید؛ قهرمانان منظومه‌ی خسرو و شیرین؛ قهرمانان مثلثی عاشقانه که قصه‌ی عشق‌شان را بارها خوانده‌ایم: خسرو شا‌ه‌زاده‌ی ایرانی بر مبنای روایتی که شاپور، ندیم‌اش، از شاه‌زاده‌ی ارمنی، شیرین به دست می‌دهد، عاشق شیرین می‌شود. چندی بعد شاپور به تفریحگاه شیرین می‌رود. تصویری از خسرو را را به درخت می‌چسباند. شیرین هم عاشق خسرو می‌شود. چندی بعد شیرین که به پادشاهی‌ی ارمنستان رسیده است به قصر خسرو می‌آید که حالا پادشاه ایران است.
در میان همه‌‌ی غذاها شیرین به شیر علاقه‌ی بسیار دارد. هم از این رو فرهاد مأمور می‌شود جویی در کوهی بکَند که از آن شیر به سوی قصر خسرو سرازیر شود. فرهاد اما به نگاهی عاشق شیرین می‌شود. خسرو فرهاد را به نزد خود می‌خواند و تلاش می‌کند او را از عشق شیرین منصرف کند؛ پس به فرهاد وعده می‌دهد که اگر میان کوه بیستون راهی بسازد، شیرین را به او می‌سپارد. فرهاد کار را آغاز می‌کند. چیزی نمانده است موفق شود که قاصدی که خسرو فرستاده است به دروغ خبر مرگ شیرین را به او می‌دهد. فرهاد می‌میرد. (9)
در خسرو و شیرین، شیرین خسرو را برگزیده است. در باغ اناری اما از این انتخاب غمگین است؛ از مرگ فرهاد ویران است: «فرهاد در جوی آب غوطه غوطه خورد. شیرین دوباره فریاد کشید: فرهاد من!
خسرو دامن شیرین را گرفت، گریید، گفت: شیرین من! شیرین من!
آب جوی آهسته فرهاد را برد. شیرین در حالی که می‌گریید به خسرو نگاه کرد، گفت: کاش من هم مرده بودم.
خسرو گریید، گفت: آنوقت من هم می‌مردم شیرین من!» (10)
در خسرو و شیرین فرهاد مرده است تا خسرو و شیرین وصل یک‌دیگر را تجربه کنند. در باغ اناری اما شیرین آرزو می‌کند ای کاش پس از فرهاد او هم مرده بود؛ خسرو می‌گرید که آن‌گاه او هم مرده بود. انگار قصه‌ی عشق خسرو و شیرین و فرهاد جز تجربه‌ی مرگ تقدیری نداشته است.
در این‌جا اما یک نفر دیگر نیز از عشق مرده است: گروهبانی گم‌نام. استوار در مورد مرگ گروهبان چنین می‌گوید: «گروهبان مراد را می‌گی؟ سی سال پیش تیرباران شد!
ناگهان بغضم گرفت، گفتم: مگه چیکار کرده بود؟
[...]
استوار یک قدم به طرف پنجره رفت، آهسته گفت: عاشق شیرین شده بود حیوونی.» (11)
در باغ اناری گروهبان مراد، فرهادی دیگر است که خسروها او را به جرم عشق شیرین کشته‌اند. فرهادها همیشه می‌میرند؛ که انارها خورده‌اند.
به روایت جهان نمادها، انار میوه‌ای است که توقف در جهان مرده‌گان را سبب می‌شود؛ مرگ را سبب می‌شود.
به روایت جهان اسطوره‌های یونانی، هادس خدای جهان مرده‌گان، پرسفونه، دختر زیبای زئوس و دیمیتر را ربود و با خود به زیر زمین برد. پس از چندی زئوس از هادس خواست که دخترش را رها کند؛ هادس پذیرفت، اما پرسفونه را واداشت که پیش از ترک جهان مرده‌گان اناری بخورد. همین سبب شد که مجبور شود نیمی از سال را درجهان مرده‌گان سپری کند؛ نیمی از سال را بر روی زمین. (12)
شباهنگ و ماه را در باغ اناری بخوانیم.

5
به روایت جهان نمادها، شباهنگ همان ستاره‌ای است که در اواخر تابستان بر فلک نمایان می‌شود. شباهنگ نام دیگر بلبل هم هست؛ که سالِک عالم بالا است؛ که روح است که ناله‌ی عشق سر می‌دهد. (13)
به روایت جهان نمادها، ماه نماد زنده‌گی و مرگی همیشه‌گی است؛ ناگزیری‌ی مرگ و تولدی دوباره در همان شکل و روند جاودانه. (14)
در باغ اناری از شباهنگ تنها ناله‌ای مانده است. بازی‌ی عشق جز فراق و مرگ تقدیر نداشته است؛ که گردش ماه حضور مرگ را همیشه‌‌گی کرده است؛ که فراق دردناک معشوق زمینی همه‌ی وصل‌ها را ناممکن کرده است.
باغ را در باغ اناری بخوانیم.

6
در باغ اناری قدرت و فراق و مرگ سایه گسترده‌اند. شباهنگ به انار باخته است. حضور ماه دور مرگ عاشقان را همیشه‌گی کرده است. باغ عرفانی به خاک تلخ زمین باخته است.
در پری‌سا چه می‌گذرد؟

7
در پری‌سا چنین می‌گذرد: پری‌سا از سه زاویه دید روایت می‌شود: زاویه دید سوم شخص، زاویه دید اول شخصِ پرشید؛ زاویه دید اول شخصِ زمین.
پرشید و عماد در کنار دو ختر خویش، پریسا و سارا، خانواده‌ای چهار نفره را تشکیل می‌دهند. پرشید و عماد پسری نیز داشته‌اند: میلاد که پس از تصادفی او را به خانه‌ی معلولین سپرده‌‌اند.
پرشید قصه‌نویس است؛ عماد تاریخ‌نویس. هر دو اما خود را بازخرید کرده‌اند تا بتوانند باغی را رهن کنند. سرای‌دار باغ زنی به نام پری است. پیش از آن‌که پرشید و عماد باغ را رهن کنند، دختر دیگری به نام پریسا با پدر بزرگ‌اش در باغ زنده‌گی می‌کرده است. پریسا در شرکتی کار می‌کرده است که کارش تهیه‌ی لوح‌های فشرده از همه‌ی تمدن‌های روی زمین بوده است. پریسا عاشق مردی به نام نادر شده است و تصمیم گرفته است غبار شود و در هوا بپاشد.
رابطه‌ی پرشید و عماد سرد است. مادر عماد گم‌شده است. او مادرش را دوست نداشته است. بعد از گم‌شدن او اما رابطه‌اش با پرشید سردتر شده است و به دوستان‌اش پناه برده است؛ با آن‌ها مشروب می‌خورد و ورق‌بازی می‌کند.
پرشید و عماد زمانی از باغ اسباب‌کشی می‌کنند که سارا و پریسا بزرگ شده‌اند. سارا به کشتی و سفر به دور دنیا فکر می‌کند؛ پریسا به کنکور و رشته‌ی الکترونیک. پریسا باغ را ترک نمی‌کند؛ پیش پری می‌ماند تا خود را برای کنکور آماده کند.
پری و پریساها و میلاد را در پری‌سا بخوانیم.

8
در پری‌سا، پری نام دو چیز است؛ هم نام باغ است هم نام سرای‌دار باغ. پرشید از باغ چنین می‌نویسد: «روز اسباب‌کشی به باغ پری (این اسم را بچه‌ها روی خانه گذاشته‌اند) با عماد بی‌وقفه باغ را تمیز می‌کنیم: زیر درختان، روی علف‌ها، راه‌باریکه‌های شنی و زمین بازی را.» (15)
پری، سرای‌دار باغ، چنین وارد باغ می‌شود: «روزی که پری زنگ در خانه – باغ را زد [...] دختر بچه‌ای انگار پشت در منتظر بود، فوری در را باز کرد، نفس نفس زنان گفت: توپم بذار توپم را وردارم.
[...]
دخترک لنگۀ در باغ را باز گذاشته بود، پری پرسید: شما باغبان می‌خواهید؟
[...]
همان غروب، با اصرار پریسا، پدر بزرگش پری را پذیرفت تا بعداً فکری برای یک باغبا ن واقعی بکند. همین شرط را به پری هم گفت [...]» (16)
نام باغ را شاید بتوانیم چنین بخوانیم: باغ را بچه‌ها پری نام داده‌اند؛ چه نام پری می‌تواند یادآور جهان مثال باشد؛ یادآور تبلور نور باشد؛ یادآور جهان ناکجا باشد؛ یادآور باغ عرفانی‌ باشد.
نام سرای‌دار باغ را شاید بتوانیم چنین بخوانیم: سرای‌دار باغ پری نام دارد؛ چه از جنس باغ است؛ چه می‌تواند پیری باشد که از ناکجاآباد آمده است؛ همان پیری که در قصه‌های عرفانی نماد عقل دهم است؛ دربان جهان بالا است؛ قاصد جهان مثال است.
حضور پری اما چیزی را در قصه‌های عرفانی دگرگون می‌کند: در قصه‌های عرفانی سرای مردان نماد جهان «روحانی» است؛ حجره‌ی زنان نماد نیازهای جسمانی. (17) پری این حکم را دگرگون می‌‌کند. زنی را به نماد جهان «روحانی» تبدیل می‌کند؛ به دربان جهان بالا؛ به سرای‌دار باغ عرفانی.
پریسای نخست دخترِ پرشید و عماد است. پرشید در مورد دخترش چنین نیز می‌گوید: «از شباهت پری خانم با پری نقاشی‌های پریسا کفرم درآمده است و شباهت نقاشی‌های پریسا با نقاشی‌های میلاد پریشانم می‌کند.» (18)
پریسای دوم نوه‌ی صاحب نخست باغ بوده است. پرشید در مورد آن پریسای دیگر چنین نیز می‌گوید: «پریسا در یادداشت‌هایی که از خود به جا گذاشته، از عشق، بی‌تابی، دلتنگی و یک جور غربت حرف می‌زند، اما از معشوق نام نمی‌برد و حرفی نمی‌زند. کم کم به تردید افتاده‌ام که آیا اصلاً معشوقی هم وجود داشته است یا عشق پریسا مستقل از معشوق بوده است؟» (19)
پرشید در مورد میلاد چنین نیز می‌گوید: «هفت ساله بود که دیگر ما را نمی‌شناخت، خودش را و دنیا را هم نمی‌شناخت. یک تصادف و آغاز دنیای گنگ میلاد.
از آن روز تا شش ماه بعدش را از ذهنم پاک کرده‌ام. پس از شش ماه با عماد او را به مرکز نگهداری عقب‌مانده‌های ذهنی بردیم و دیگر نخواستیم ببینمش. میلاد هم ما را نمی‌شناخت.» (20)
نقاشی‌های پریسا، فرزند پرشید و عماد، به پری شبیه است؛ چه دل‌تنگ آسمان است؛ زمین را قفس می‌یابد؛ باغ عرفانی جست‌وجو می‌کند. نقاشی‌های میلاد به نقاشی‌های پریسا شبیه است؛ چه میلاد نیز خود را اسیر جهان می‌یابد. نام میلاد خود به این اسارت اشاره دارد. نام میلاد تمثیل تولد بر زمین است. میلاد هفت ساله دیگر نه خودش را می‌شناسد نه دنیا را می‌شناسد نه پدر و مادرش را؛ چه از زمین بریده است؛ به آسمان رو کرده است؛ به باغ عرفانی. میلاد درست در هفت ساله‌گی از زمین بریده است؛ که هفت عدد مقدس است؛ تعداد منزل‌هایی است که انسان زمینی پشت سر می‌گذارد تا به جهان مثال برسد؛ به باغ عرفانی برسد. (21)
پریسای دوم اما نتوانسته است زمین را تحمل کند. عاشق مردی شده است. غبار شده است و در هوا پاشیده است. آن مرد که در وجودش نیز تردید هست، آن مرد که تنها بی‌تابی و غربت می‌سازد، آن مرد که برای وصل‌اش باید غبار شد و به هوا پاشید، شاید همان است؛ همان پیری که در قصه‌های عرفانی نماد عقل دهم است؛ دربان جهان بالا است؛ قاصد جهان مثال است.
زمین را در پری‌سا بخوانیم.

9
زمین می‌گوید که خود پرشید را صدا کرده است تا صدای قلب زمین را بشنود: «پرشید را من صدا کردم. باید کسی می‌آمد به این‌جا و صدایم را می‌شنید. سال‌های سال گوش سپرده بودم تا کسی را صدا کنم که بتواند صدای مرا بشنود. صدای قلبم را بشنود. نمی‌دانم چرا این همه نیاز داشتم کسی صدای قلبم را بشنود.» (22)
زمین گله می‌کند که پری صدای او را چون پرشید نمی‌شنود: «پری صدای زمین را مثل پرشید نمی‌شنود. در تمام سال‌هایی که پری این‌جا بوده، تنها بوده‌ام. باغچۀ لوزی‌اش را دوست دارم، ولی یک جور دیگر، نه آن طور که خودش آن را دوست دارد و پریسا آن را دوست داشت. گذاشتم از من تغذیه کنند گل‌هایش.» (23)
زمین از شباهت‌های پری و پرشید می‌گوید: «ولی پرشید و پری، هر دو در عشق و فراق، مبالغه می‌کنند. آن‌ها سردی خاک و یکسان پوسیدن جسم‌ها را نمی‌شناسند. پری که با من بیگانه است، پرشید حواسش جمع خانه – باغ است.» (24)
زمین نام نادر را به معشوق پریسا می‌دهد: «[...] فرض می‌کنم اسمش نادر باشد، پریسا که هیچ وقت نام او را به کسی نگفت. در ذهنش هم او را به نام نمی‌خواند و من هم نامش را نمی‌دانم [...] من خودم او را آفریده‌ام.» (25)
زمین می‌داند که اگر پریسا جای پرشید بود، نادر را شبیه دیگران می‌آفرید: «میان نادر و دیگران آن قدر مشابهت پنهان می‌یافت، که نادر هم یکی از آن‌ها می‌شد. یکی از همۀ آن‌هایی که برایش عادی، و گاهی هم غیرقابل تحمل بودند.» (26)
پری صدای زمین را نمی‌شنود؛ که انگار در جهان مثال زنده‌گی می‌کند؛ که انگار در باغ عرفانی می‌چرخد. زمین باغچه‌ی لوزی‌ی باغ پری را دوست دارد. آن را اما نشانه‌ای از آسمان نمی‌یابد.
پرشید صدای قلب زمین را می‌شنود، اما نمی‌داند که حضور بر زمین جز سفری برای فنا نیست؛ جز سفری تقدیری نیست. نمی‌داند که عشق و فراق هر دو در جسم مستحیل می‌شوند.
پرشید سرای دار باغ عرفانی نیست، اما می‌خواهد به خانه‌ی خویش رنگی از باغ عرفانی بدهد. می‌خواهد از خانه‌ی خویش جاودانه‌گی بسازد. می‌خواهد از خانه‌ی زمینی، باغ عرفانی بسازد.
پریسای دوم فردیت انسان زمینی را نمی‌شناسد؛ که همه‌‌ی ساکنان زمین را در شباهتی کسالت‌آور اسیر می‌یابد. هم از این رو است که زمین معشوقی برای او آفریده است که او خود از وجودش خبر ندارد. «نادری» برای او آفریده است که او خود حضورش را ناممکن می‌یافته است.
پریسای دوم تنها یک تقابل می‌شناسد؛ تقابل زمین و آسمان. زمین گذرگاه فنا است؛ آسمان جهان مثال؛ باغ عرفانی.
باغ را در پری‌سا بخوانیم.

10
دو تصویر از باغ در پری‌‌سا پیدا است.
پری و پریساها به باغ عرفانی دل بسته‌اند؛ چشم بر زمین بسته‌اند.
عماد سرگردان زمین است؛ بی‌آن‌که زمین را طور دیگری بخواهد. مرد تاریخ‌دانی است که خود بخشی از تاریخ زمین است.
پرشید می‌خواهد از خانه‌ی خویش باغ عرفانی بسازد. زن نویسنده‌ای است که به چوب‌دست رویا فراق و مرگ را به سایه می‌راند.
پرشیدِ نویسنده در کنار زمین می‌ایستد. پرشید معشوق – مادر بخشی از وجود پری را در خویش تکرار می‌کند.
پرشید نویسنده از تقابل زمین – آسمان می‌گذرد. پرشید معشوق – مادر می‌خواهد از خانه پناهی همیشه‌گی بسازد.
پرشید به آسمان دل نمی‌بندد. زمین دیگری می‌خواهد. باغ عرفانی را بر زمین می‌خواهد.
عنوان قصه‌ی کوتاه باغ اناری و رمان پری‌سا را بخوانیم.

11
عنوان قصه‌ی کوتاه باغ اناری از مرگ باغ عرفانی و تباهی‌ی زمین یک‌جا سخن می‌گوید.
عنوان رمان پری‌سا اما از میان سه صدایی که در رمان به گوش می‌رسند، به یک صدا رسایی می‌بخشد. صدای باغ – خانه را بر صدای باغ عرفانی و صدای زمین برتری می‌‌دهد
در پری‌سا صدای پری و پریساها و زمین و میلاد و عماد در سایه‌ی صدای پرشید می‌مانند که پری‌سا است؛ که پری‌مانند است؛ که باغ عرفانی و زمین، هر دو، صدایش می‌زنند.
گفت‌وگوی عنوان قصه‌ی کوتاه باغ اناری و رمان پری‌سا گفت‌وگوی صدای زمین دردمند و هم‌‌‌صدایی‌ی زمین – آسمان‌ هم هست؛ که از بذر باغ‌ها قصه‌ها است.


مردادماه 1394

پی‌نوشت‌ها:

1- سابتلنی، ماریا اوا. (ناتا)، گلشن راز: باغ ایرانی و بیان شاعرانۀ عرفان، ترجمه‌ی داود طبایی
http://www.ensani.ir/storage/Files/20100905122421-%DA%AF%D9%84%D8%B4%D9%86%20%D8%B1%D8%A7%D8%B2.%20%D8%A8%D8%A7%D8%BA%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D9%88%20%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87%20%DB%8C%20%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86.pdf
2- معلوف امین. (1374)، باغ‌های روشنایی: سرگذشت مانی، ترجمه‌ی میترا معصومی، تهران، ص 112
3- شیدا، بهروز. (1380)، از تلخی‌ی فراق تا تقدسِ تکلیف: نگاهی به جاپای عناصرِ فرهنگِ ایرانی بر چهارده رمانِ پس از انقلاب، سوئد، صص 26 - 21
4- معلوف (1374)، ص 177
5- کوربن، هانری. (1361)، تاریخ فلسفۀ اسلامی، ترجمۀ اسدالله مبشری، تهران، صص 291- 272
6- مسکوب، شاهرخ. (1392)، «ذات مکان یا سفر به ناکجاآباد» در شکاریم یک سر همه پیش مرگ: جستارها، گفتارها و نوشتارها، تهران، صص 226 - 201
7- شیدا، بهروز. (1382)، «نقش دویی در چشم خیال: مقایسه‌ای میان شعر کلاسیک فارسی و نقاشی‌ی کلاسیک ایرانی» در تراژدی‌های ناتمام در قاب قدرت، سوئد، صص 29 - 9
8- پوپ، آرتور اپهام. (1378)، «تصویرها» در سیر و صور نقاشی ایران، ترجمه‌ی یعقوب آژند، تهران، صص 610 - 345
9- حمیدیان، سعید. (1384)، خمسۀ نظامی گنجه‌‌‌ای: بر اساس نسخۀ وحید دستگردی، تهران، صص 313 - 85
10- شریفی، محمد. (1371)، باغ اناری، تهران، صص 16 – 15
11- همان‌جا، صص 19 - 18
12- Biedermann, Hans. (1994), Symbol Lexikonet, Översättning Paul Frisch och Joachim Retzlaff, Borås, sid. 145
13- چنگیز، سحر، رضالو، رضا. (1390)، «ارزیابی نمادین نقوش جانوری سفال نیشابور: قرون سوم و چهارم هجری قمری» در نشریه‌ی هنرهای زیبا، هنرهای تجسمی، شماره‌ی 47، ص 36
14- Biedermann; sid. 287
15- ساری، فرشته. (1383)، پری‌سا، تهران، ص 7
16- همان‌‌جا، صص 74 - 73
17- شیدا (1380)، ص 58
18- ساری (1383)، ص 91
19- همان‌جا، ص 93
20- همان‌جا، ص 26
21- عطار، محمد بن ابراهیم. (1383)، منطق‌الطیر، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ص 380
22- ساری (1383)، صص 83 - 82
23- همان‌جا ص 83
24- همان‌جا، ص 86
25- همان جا، ص 87
26- همان‌جا، ص 88

این جستار پیش از این در «فصلنامه‌ی باران»، شماره‌ی 43 – 42، تابستان، پاییز 1394، چاپ شده است
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!