نقطه،
سر خط
شعری از شقایق
زعفری
دوازده ماه تمام
گذشت
دامن های مان
کنارهم تا شدند
لباس خواب های
گل گلی مان
کنارهم به خواب
رفتند
آشپزخانه پراز
سکوت بود و
میزهای کارمان
آبی آسمان را می پایید
من این گونه
عاشقت بودم
بدون تمام اسپرم
هایی که سهم زنانگی های ناشناخته مان شد
خطوط تنت ستودنی
بود
انگشت های پایت
چروک های کنار
چشم هایت
و من دیدم
وقتی تمام هراست،
قرمزی ی
رنگ شده ی
ناخن هایت می
شد
و ما دیدیم
دردهای ماهانه
ای که روی تن مان راه می رفت.
رنگ بپوش
بپاش به تمام
رنگ های تعبیر نشده زندگی مان
به آیه های نه
چندان مقدسی
که هیچ گاه
ما را کنار هیچ
سفره عقدی،
بله ی یک ازدواج
نکرد
من بودم
تو
همیشگی تراز
تمام نقل هایی
که روی سرمان
لباس های سفیدمان
ریخته نشد.
این خانه
دیوارها
بدون خانواده
های مان خاطره شد.
دوازده ماه تمام
گذشت
روی ران هایت
دست کشیدم.
سایه های آبی
چشم هایت
من این گونه
عاشقت شدم
با تمام خواب
هایی که تو را به من رساند
کفش های پاشنه
بلند
ریملی که همیشه
بعد از تمام گریه هایت
روی صورتت
سیاهی یک سرنوشت
شد