1
با
کشتی هزار ساله ات
تاول
های غرورم را
جفت
جفت نمک نپاش
نوش
دارو میخواهم
سهراب
های سینه ام خودکشی کرده اند
منجی
2
خوشه
های خمِ گندم
مترسک
های کج
حصاری
از آفتاب گردان
آفتاب
را به من برگردان
تخمه
های شکسته رد پای هیچ عشقی نیست
هیچ
روباهی پنیر تلخ مزرعه ام را ندزدیده است
و
هفته هاست
کلاغ
ها
ماهِ
مُرده ام را نوک می زنند
اینجا
ته
این چاه
در
قلبم