سایت دو زبانه‌ فارسی-آلمانی
سایت دو زبانه فارسی-آلمانی
Saturday
نویسند: چارلز بوکوفسکی
مترجم: طاهر جام بر سنگ
فکر کردن به خودکشی جزء امور عادی «ماروین دنینگ» بود. این فکر گاه روزها و حتا هفته­ها از سرش می­افتاد

برچسبها: ,

Sunday
شعری از زیبا کرباسی
با صدای شاعر
این اوورکت....شال....چکمه

برچسبها: ,

Saturday
حضور نمایش
نوشته‌ی محسن عظیمی و کارگردانی فتح‌اله نیازی در سیزدهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر دانشگاهی ایران.

برچسبها: , ,

داستانی از تهمینه زاردشت
سهند می‌گويد: بي‌خودی خودمونو حبس کرديم توو اين چهار ديواری.

برچسبها: ,

Thursday
اورموز که بود؟
مقاله ای از مسعود زاهدی
در صبح بیست و سوم نوابر ۱۹۲۳،پلیس در پارک شهر بخارست،زیر بوته های شمشاد،جنازه مرد میانسال خوش لباسی را پیدا کرد که چند ساعت پیشتر با شلیک گلوله ای به مغز خود،به زندگی اش پایان داده بود.

برچسبها: ,

Wednesday
زنی با زیرابروهای پُرشده در کافه
رؤیا فتح اله‌زاده
حتا کرم پودر هم نتوانسته سرخیِ بینی و پلک‌های پُف کرده‌اَم را بگیرد. آینه را به صورتم نزدیک می‌کنم، با دستمال مژه روویِ مردمکم را برمی‌دارم.

برچسبها: ,

Monday
به سردبیری‌ی پرویز قلیچ‌ خوانی
منتشر شد
شش پرسش آرش در بارهی جنبش اعتراضی

برچسبها: ,

داستانی از رباب محب
خانه. این خانه جهنم نیست. یک مرداب است. راکد. راکدِ راکد. دو سه تا آدمِ اسقاطی مثل خزه روویِ گلبرگ‌هایی نشسته‌اند که روزی اسم‌شان نیلوفرِ آبی بود.

برچسبها: ,

Wednesday
گُه (Die Scheiße)
شعری از هانس مگنوس انتسنز برگر
همراه بررسی شعر
فرشته وزیری نسب

برچسبها: ,

Monday
(ادای دین به شاعر ‌ِ روشن‌گر )
فریاد ناصری
میرزا فتحعلی آخوندزاده مردی تمامن ایرانی که از قضا و شاید هم از بخت خوش بیرون از جغرافیای قدرت و سیاست ایران بزرگ شده است.

برچسبها: , ,

به شاعر منصور خاکسار
شعر از آذر کیانی
منصور!
منصور!

برچسبها: ,

روایتی غم‌آلود از: حسین ایرجی
کاش زندگی مث این شمع‌هایی بود که هیچ‌وقت تموم نمی‌شن.از اونایی که می‌سوزن و تو خودشون آب می‌شن.

برچسبها: ,

Tuesday
من کم می آورم... آن ها زیاد
دیگر به این اتاق نمی آیم.. و..این خانه دیگربه من نمی آید

برچسبها: ,

ارنست توللر:
ترجمان: ایرج زهری
یک‌جُفت پرستو، تمامی تابستان، در سِلُّول هم‌دَمِ من‌اَند. آمدند، برای‌ خودشان لانه ساختند.

برچسبها: ,

Saturday
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
ترجمه‌ی: طاهر جام بر سنگ
رونی برای ملاقات با دو نفر رفته بود به بارِ جرمن در منطقه‌ی سیلور لیک. ساعت ٧ و ربع بعد از ظهر بود. پشت میزی تنهایی نشسته بود و آبجویِ سیاه می­نوشید.

برچسبها: ,