اثر

یکشنبه

شعرهایی از رباب محب
شکل هایِ هندسیِ صورتت را در قاب می چینی
از تمامِ کاشی ها عشق چینیِ لب پریده ای ست،

0 comments

سه‌شنبه

نگاهی به رمان «مرگ کثيف»، نوشته‌ی پير ژان رمی
تغزل در سايه‌ي مرگ
محمد برفر
خاطره ، عشق و مرگ، سه بُن مايه ی اصلی مرگ کثيف ،اثر پير ژان رمی ، نويسنده فرانسوی است؛ کتابی که ويژگي بارز آن، نثر و سبک شاعرانه اش است .

برچسب‌ها: سپتامبر ۲۰۱۱, نقد ادبی

حق انتشار محفوظ و متعلق به سایت اثر است

0 comments

دوشنبه

نشر الکترونیک سایت اثر منتشر کرد:
نگران نباش!
این شعرها همه سانسور می‌شوند
مجموعه شعری از
رضا کاظمی

برچسب‌ها: سپتامبر ۲۰۱۱, شعر ایران, نشر الکترونیک

حق انتشار محفوظ و متعلق به سایت اثر است

0 comments

پازولینی
سکس، سالو، و مقامِ معظم
نویسنده: محمود صباحی
پازولینیِ شاعر برای من یک سنجۀ انسانی است؛ البته او فیلم‌ساز و نویسنده در مقامِ شاعر هم بود اما پازولینی پیش از همۀ این امور، تنها یک شاعر است؛ شاعر از این نگر که به جهان از چشم‌اندازی تقلیل‌گر نمی‌نگرد،

برچسب‌ها: سپتامبر ۲۰۱۱, سینمای ایران و جهان, مقاله

حق انتشار محفوظ و متعلق به سایت اثر است

0 comments

زبان و نوشتار زنانه، خاستگاه و ویژگی های آن
مهری جعفری: گفتگو با شهاب‌الدین شیخی
بدون شک زبان یکی از اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین عوامل هویت ساز انسانی است. در مباحث جامعه شناسی و انسان شناسی و حتا در مسایل سیاسی بین ملت‌ها و قومیت‌ها نیز، از زبان به عنوان یکی از ارکان «هویت ساز» فردی و گروهی نام برده می‌شود.

برچسب‌ها: زن برگ, سپتامبر ۲۰۱۱, گفت و گو

حق انتشار محفوظ و متعلق به سایت اثر است

0 comments

یکشنبه

قهرمان‌ها این‌گونه‌اند
هیتر کوئل
مترجم شیدا سالاروند
کریستوفر کِسلی و زنش اِمیلی به شکلی سنتی با هم آشنا شده بودند. حداقل کسلی که این‌جووری می‌گفت.

برچسب‌ها: سپتامبر ۲۰۱۱, شعر جهان

حق انتشار محفوظ و متعلق به سایت اثر است

0 comments

آزادی
مهرداد عارفانی
وقتی کلید می شوی در جیب زندان بان
بیشتر دوستت دارم
عاشقت می شوم

برچسب‌ها: سپتامبر ۲۰۱۱, شعر ایران

حق انتشار محفوظ و متعلق به سایت اثر است

0 comments

ترانه ای از دارسیه و ژان باتیست کلمان (1871

بیداری طبقهء کارگر

لاکانای (بی سر و پا)

ترجمهء تراب حق شناس

برچسب‌ها: سپتامبر ۲۰۱۱, شعر جهان, کارگاه ترجمه‌ی ترانه

حق انتشار محفوظ و متعلق به سایت اثر است

0 comments

انگشت بزن!
داستانی از محمدحسین جدیدی نژاد
( تقدیم به مادرم )
از انگشت زدن بدم می‌آمد، اما نمی‌دانستم چرا!
شاید از همان کودکی می‌دانستم که امروز باید سند مرگ فرشته را انگشت بزنم. و زدم.

برچسب‌ها: داستان, سپتامبر ۲۰۱۱

حق انتشار محفوظ و متعلق به سایت اثر است

0 comments