پنجشنبه
شعری از کیان الیاسی بختیاری
-
پدر
در فصل ِ بریدن ِ موهای انگور
در آغوش آن تاک ِ هفتاد ساله مُرد...
باران بود
مجال نبود
در پای همان تاک ،دفنش کردیم
انگورها آن سال فروش نرفت
تاک ها خشکیدند
ما به بخت خوب خود خندیدیم
و ستاره و بوسه را در لیوانی ارغوانی سرکشیدیم ....
قرار گذاشتیم
پاییز به صحرای مجاور کوچ کنیم
انگور بکاریم
خیال بچینیم
و صدای سنتور را با شمعدانی ها پیوند بزنیم...
پاییز آمد
زمستان رفت
ما همچنان در پای تاک ها
سوگواری می کردیم
و هیچ وقت نفهمیدیم
قرار آن روزها چگونه از ذهنمان پرکشید؟

5 Comments:
Anonymous ناشناس said...
شعری است با پیامی واضح. و قابل فهم.

اما
اصطلاح موهای انگور تاکیدی است اضافی. زیرا مو دربرگیرنده معنای درخت انگور است. پس دیگر لزومی به آوردن انگور بعد از موها نیست. جسارتا.
اکبر محمدی
aakbarm@web.de

Anonymous م.قیری said...
قرار بود سال ها پدر را نزد انگورها بو کنی و سوگواریش را فراموش. کیان عزیز چقدر زیبا بود و نزدیک به حس امروز من.

Anonymous علیرضا... said...
با ما گفتند
کلام مقدس را به شما خواهیم آموخت
لیک بخاطر آن عقوبتی جانفرسا را تحمل بایدتان
عقوبت دشوار را
چندان تاب آوردیم
که کلام مقدسمان از خاطر گریخت

Anonymous ف.پناهی said...
پدر...مُو...
کفاره ی شراب خواری های بی حساب
هوشیار میان مستان نشستن است

Anonymous ف.پناهی said...
کامنت من نرسید انگار!

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!