چهارشنبه
پسران عشق(۱)/قاضی ربیحاوی
رقصنده به تن خود پیچ و تاب می داد و می خندید.در انگشتهای هر دستش یک جفت فلز پهن مثل دوتا سکه گذاشته بود و هی آنها را بهم می کوبید و با آهنگ موسیقی و پیچ و تاب خوردن خودش ریتم می گرفت.

برچسب‌ها: ,

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!