یکشنبه
اهل قبور/داستانی از وحید مهران

خواهرم نشسته روی سجاده. از پنجره بالکن تکان لب هایش را می بینم. تلفن زنگ می زند. دود سیگار را بیرون می دهم و به شیشه­ی پنجره می­زنم، " هر کس بود، بگو نیست".

برچسب‌ها: ,

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!