-
دنیای داستایوسکی
اثر گئورگ باکچی(بخش هفتم/پایان)
برگرداننده: حسن واهب زاده
بعد از 1881
« داستایوسکی » یک بار، که بالاخره از نا مفهوم بودن انتقادها اوقاتش تلخ شده بود، بعنوان تسلی بخود نکات ذیل را یادداشت کرد.: « از کنار من رد می شوند، متوجهم نمی شوند. میهن پرست واقعی وجود ندارد. هیچ کس این زحمت را بخود نمی دهد که خود را به فکر کردن و دقت کردن وادار بکند. . . . .فریاد های منتقدین- که من زندگی ی غیر واقعی را ترسیم می کنم- من را متقاعد نکرده، که حق در این باره با من نباشد. . . . برعکس زندگی ی آن ها استثنائی است ( تورگنیف و گانچاروف ) و زندگی ی ترسیم شده از جانب من قانونمندی عمومی را منعکس می کند . . . .نسل های آینده بالاخره قانع می شوند، انسان هائی که کمتر متعصب بوده و عدالت در دم آخر جانب من را خواهد گرفت. من به این باور دارم. »
از تولد نویسنده 150 سال ( 188 سال ) و از مرگش 90 سال ( 128 سال ) گذشته است. اما آثار وی هنوز هم، مثل هنگام تولد آن ها خاطرات افسون گرانه ای به آدم می دهند. دنیای فکریش و اتیکش کماکان آرامش آدم را بهم می زند و انسان را بفکر وامی دارد. خیلی از تصوراتش که در زمان خود نام کنجکاوی بخود داشت، در زندگی ی انسان های سدۀ بیستم بطور تصاعدی تحقق پیدا کرده است. در سال 1921 « هوفمان اشتال Hofmannsthal » چنین نوشته است: « اگر بفرض عصر ما راهبر فکری داشته باشد، آن « داستایوسکی » است. تأثیری را که بر روی افکار جوانان گذاشته است بی شمار است. در سراسر دنیا جوانان عقیده دارند که در مهره های قهرمانان او دنیای درونی ی خود را پیدا کرده اند. . . .» « کارپاتی آئورل Karpáti Aurél » در میان دو فاجعۀ دنیا، در سال 1935 در بارۀ « داستایوسکی » چنین اظهار نظر کرده است> « رمان هایش بهنگام تحریر آن ها در شمار فالگیری پذیرفته شد و ما امروز تحقق پیش بینی های اعجاز انگیزش را بر حسب نوشته هایش بچشم می بینیم. . . . از پیش آن هارا زندگی کرده است. . . . آن در هم پاشیدگی ی خارجی و درونی را که سرنوشت برای ما ذخیره کرده است. . . . تاریخچۀ معتبر زندگی ی انسان امروزی را نوشته است، تشریح روانی ی آنرا، ژئومتری مفهومی ی آن را و تمام دایرت المعارف و سرگردانی ی فکری مان را – به سبک « آپوکالیپ سیس Apokalipsis. » مطالعه و دقت روانیش « نیتچه Nietzsche» را به هیجان می آورد . « نیتچه » به « براندس Brandes »می گوید: داده های روانشناسی ی ارزشمندتری که از او دریافت کرده ام، از فرد دیگری دریافت نکرده ام.» . « آندره ژید Andre Gide » در تک نگاری زیبایش حکایت می کند: در موقع ارائۀ تئوری « آکسیون گراتویتAction Gratuite » به دست آورد های « داستایوسکی » تکیه شده است.
تصوراتی را که از آینده داشت، گذشت زمان تأیید نکرده است. براستی روس ها به اروپا راهنمائی کرده است، نه راه مسیحی را بلکه درست در چارچوب افکار انقلابی ای که توسط « داستایوسکی » طرد شده است. پاپاجون تزار و « استارتسک Staretsk » مقدس و آیه های نازلۀ پراوسلاوی را زمان جارو کرده است ( این نوشته ها از سال های 1970 است. مترجم ) با وجود این توقعات فوق العادۀ اخلاقی ی « داستایوسکی » ، طرح مسائل، حقیقت مهره های عصیانگرش حتی انقلابیونی را تحت تاأثیر و نفوذ خود قرار داد که اصلاً از مشی عرفانی مسیح وار وی پیروی نمی کردند. یادداشت های « بلا بالا ژ Béla Balázs » را که در سال 1922 نوشته است نقل می کنیم: « داستایوسکی در سیاست خوش باور و کودک خوش نیتی بود. نتیجه گیریهایش اشتباه آمیز است، ولی حقیقت عمیق اخلاقی ی دلایلش زنده است و موتیو های اخلاقی ی نهائی را در باور ها و دنیای احساسی و در تبلیغات انقلابیون روسی برده است. آن ها از « داستایوسکی » یاد گرفته اند که ممکن نیست به این کفایت کرد که,خودم با پاکدامنی زندگی می کنم. زیرا برای هر گونه اتفاقات وحشتناکی که در دور و بر من رخ می دهد، مسئول هستم اگر علیه آن به پا برنخیزم. این احساس مسئولیت نو اتیک « داستایوسکی » است، که تمام رمان هایش اشباع از آن می باشد.. این اتیک انقلاب می باشد. در این باره نقطه نظر لنین قابل دقت است. سابق بر این آن را با ساده کردنش بیان کرده اند، در حالی که خود این هم آدم را به فکر وا می دارد که لنین در مورد آثار تاریخی که می بایستی در مسکو نصب نمود، از مجسمۀ « داستایوسکی » هم اسم برده است. باید خاطر نشان گردید که لنین خیلی بندرت و سریع از « داستایوسکی » یاد می کرد. لنین با گورکی توافق داشت وقتی که علیه ایدۀ « کارامازوویسم » مبارزه می کرد و از این که اثر شیطان « داستایوسکی » را بروی صحنه آوردند اعتراض کرد. اما درکتابخانه اش آثار « داستایوسکی » وجود داشت و می خواند و آن ها را می شناخت. پرارزش ترین اثر « داستایوسکی » به نظر گورکی « یادداشت هائی از خانۀ مرگ » بود. به نظر وی « داستایوسکی » نویسندۀ ژنی بود که در آن ها شکست و تضاد فراوان است. در ضمن او رسام وفادار حقیقت بود
پژوهش در بارۀ آثار « داستایوسکی » در سال های بیست هنوز بطور جدی در اتحاد جماهیر شوروی ادامه داشت. « لوناچرسکی Lunacherski » و « پرورزف Pereverzev » با صراحت قسمت های ضد انقلابی ی آثارداستایوسکی » را محکوم می کنند، ولی در تک نگاری ها با ملایمت چند جانبه تر نوشته های نویسنده را تحلیل می کنند. « باهکین Bahtyin » در نوشتار پر ارزشی که بسیار مورد بحث قرار گرفت، در بارۀ ساختار هنری رمان های « داستایوسکی » از همه بیشتر به ژرفای آن نفوذ می کند. « گروسمان Grossman » با کارهای چندین دهساله اش، حوادث کمتر شناخته شدۀ زندگی نامۀ « داستایوسکی » را می شکافد. « دولینین Dolinyin » شروع به نشر نامه ها و گرده های رمان های « داستایوسکی » می کند. در سال های 30 معهذا پژوهش روی آثار « داستایوسکی » کاهش پیدا می کند. علت اصلی تا حدودی نگاه دوگماتیستی است که با مواجهه کردن اشتباه آمیز « تولستوی » و « داستایوسکی » نویسندۀ " برادران کارامازوف " را رد می کند و حتی تکفیر می کند. در این تصمیم گیری از جمله « ماکسیم گورکی » هم نقش داشته است. « گورکی » در سراسر زندگیش با « داستایوسکی » مرافعه داشته است ( درحالی که خیلی از او یاد گرفته است ). اما در کنفرانس اول نویسندگان در بارۀ نویسندۀ سلف خود چنین صحبت می کند.: « می گویند که « داستایوسکی » در جستجوی حقیقت بوده است. اگر هم در جستجوی حقیقت باشد، آن را در غرایز حیوانیش پیدا کرده است، نه به این خاطر که منکر آن شود، بلکه آن را تأیید بکند.. . . ژنیالیتۀ « داستایوسکی » تردید ناپذیر است. نیروی بیانش را شاید بتوان به « شکسپیر » تشبیه کرد. با وجود این، بمثابۀ فرد، بمثابۀ " قاضی ی انسان ها و دنیا " براحتی می توانیم در نقش اینکویزیتور قرون وسطا تصور بکنیم. « گورکی » در جای دیگر « داستایوسکی » را ژنی ی بد نامیده است. و هرچند خود وی در چارچوب اطلاعیۀ کامل در نشر آثار « داستایوسکی » - حتی در نشر - " شیطان ها " کوشش می کند. در حقیقت، - هرچند بندرت – نشر آثار « داستایوسکی » انجام می گیرد، بخصوص نشر مجدد رمان های بزرگش، حتی بعد از چند سال موقوف هم می شود. پوزیسیون افراطی ی کریتیک جناح میانی ی اتحاد شوروی را تا حدودی این واقعیت نجات می دهد که در چند کشور اروپای غربی، تک نگاری ها و نشریات نه چندان کم، با یک جانبه بودن کوشش دارد نتایج آثار هنری و فکری « داستایوسکی » را علیه انقلاب روس برگرداند. تناقضات و بغرنجی ی فوق العادۀ آثار نویسنده، با گروه بندی ماهرانه، آن گونه تفسیر و بیان را هم امکان پذیر می کند که تجلیل و تکریم فروتنی را و محکوم کردن شورش در آثار « داستایوسکی » را القاء آرامش و رضایت در مسیح بدانند. بزبان های مختلف مطالعات « ولادیمیر سولوویف Vladimir Solovyev، برگایف Bergayev، مرژکوسکی Merezskovski » رامنتشر می کنند و مسیح پیامبر را در مرکز توجه قرار می دهند. مثلاً بنظر « سولوویف » اگر در یک کلام بخواهیم حد و مرزایدۀ اجتماعی « داستایوسکی » را که به آن رسیده است بیان نمائیم، آن کلام، تودۀ مردم نخواهد بود بلکه روحانیت خواهد بود. سوسیالیسم روسی که « داستایوسکی » در باره اش صحبت کرده است. . . . همه را تا سطح اخلاقی ی روحانیت بمثابۀ برادری روحی بلند می کند، حتی به قیمتی که نابرابری وضع سوسیال را حفظ می کند. . . » . « مرژکوسکی » ثابت می کند که « داستایوسکی » در معنی " پیروزی آیندۀ لات و لوت هارا " یعنی حقیقت غم انگیز انقلاب روسیه را پیش بینی کرده است. طبیعی است که پژوهشگران اتحاد جماهیر شوروی با این گونه تفسیر های غرض آلود وارد بحث شده اند. از طرف دیگر درست در اثر غفلت در پژوهش آثار « داستایوسکی »، بعضی از ناشرین اروپای غربی از " نویسندۀ بزرگ روس که از میهنش طرد شده است " دفاع کردند. در ده ونیم سال اخیر پیش روی مهمی رخ داده است. از سال 1956، با شروع هفتادمین سللگرد در گذشت نویسنده، در اتحاد شروی از نو و بطور مرتب آثار « داستایوسکی » را منتشر می کنند. و سالی نیست که دو یا سه تک نگاری جدید از « داستایوسکی » منتشر نشود. درست است که « یرمیلوف yermilov » هنوز هم بر پایۀ دیدگاه های دگماتیستی ی قدیم، از نو شروع به تصاحب نویسنده کرده است. اما مثلاً « اسکلوسکی Sklovski »، « کیرپوکین Kirpotyin »، « فریدلندر Fridlender »، و « چیرکوف Chirkov » و دیگران شروع به تدارک تشکیل تفهیم مدرن « داستایوسکی » کرده اند. چندین تک نگاری برجسته هم در خارج از سرحدات شوروی منتشر شده است، که در آن ها به جای سرهم بندی با ارزیابیهای مشکوک و خلط مبحث، با فرآوری واقعیت ها و داده ها، به پژوهش جهان شمول آثار « داستایوسکی » یاری می رسانند. شمار و تعداد خلاقیون مهم ادبی که یا از روی غریزه ویا از روی عمد و قصد به پویائی ی باز هم بیشتر هنر« داستایوسکی » کوشش می کنند، از حد بیشتر است. اغلب فقط کوره راهی احداث می کنند در جنگل عظیم آثار زندگی ی « داستایوسکی ». بسرعت از چند خویشاوند فکری « داستایوسکی » یادآوری می کنیم، « نیتچه Nietzsche، کافکا Kafka ، ژید Gide، موریاک Mauriac، مالرو Malraux، هوکسلی Huxley، هس Hesse، تسویک Zweig، توماس مان ، Thomass Mann، یا نام میلّر ». از میان اگزیستانسیالیست ها هم در درجۀ اول در « کامو Camus، سلف فکریشان و طلایه دارشان را می بینند. در این مورد تنها تا حدودی حق با آن هاست.
نویسنده ای همچون « فالکنر Faulkner » در « داستایوسکی » مقیاس را در می یابد و اعتراف می کند: « با در نظر گرفتن هنر و شناخت انسانی و قدرت همدردی وی، « داستایوسکی » استادی است که هر نویسنده ای دوست دارد نیروی خود را با آن مقایسه کند – بفرض که بتواند مقایسه بکند »
در میان نویسندگان روسی، از جمله در نوشته های « آندره بلیی Andre Beliy، آندریف Andreyof، رمیزوف Remizov، زامیاکین Zamyatyin، اُلسا Olesa،
فدین دوران جوانی Fedin، بولگاکوف Bugakov، لئونوف Leonov، الهام « داستایوسکی » را میتوانیم کشف کنیم.
نویسنگان برشمرده در سطور بالا، بقدر کافی از هم متفاوتند و هنر و شعرشان اغلب باهم متضاد هستند. اگر هم ازنظرفلسفی و تکنیک نویسندگی وی را یکی از ساف های خود بشمار می آورند، می شود این را چنین توضیح داد که نویسندۀ روسی – بقراری که امیدوار بود – با یک دو افکار داهیانه اش ده ها سال از عصر خود سبقت گرفته است. آن تیپ انسانی که روی آن مداقه کرده و ترسیم نموده، خیلی ها آن را وجودندارنده و از " تراوشات مغزی وی می پنداشتند. اما قهرمان
« داستایوسکی با روح جریحه دارش در ده ها سالِ ناراحتِ سدۀ بیستم دیگر تقریباً یک پدیدۀ همه روزه است. در این موقع است که بیش از پیش محصول « داستایوسکی » برای درو آماده می شود. در این لحظه است که هیچکدام از نویسندگان بزرگ آثارنویسندۀ بزرگ روس را و تجارب وآموزش های اورا نتوانسته اند از نظر دوربدارند. در نیمۀ دوم سدۀ بیستم اثر « داستایوسکی » دیگر بطور غیر مستقیم درست از طریق هنر نویسندگانی که از وی الهام گرفته اند تحقق می یابد.
آثار زندگی ی « داستایوسکی » از نو و از نو الهام بخش شاخه های دیگر هنر هم می شود. از میان آثار تئاتری تهیه شده از رمان های وی می شود نام برد: ازقمار باز توسط "پروکوفیوف "، از " یادداشت هائی از خانۀ مردگان توسط یاناچک، از « جنایت و مکافات » توسط « پترویج امیل» آهنگ ساز مجاری،. در میان آثار فیلمی که تعدادشان زیاد و اغلب سطحی می باشند از « پیر شانل Pierre chanll
نام می بریم که از" جنایت و مکافات" فیلم ساخته است. « ویسکونتی Visconti»
از شبهای سپید ( بهتر از همه از « روکو و برادرانش » یاد می کنیم که از روش فکری فلسفیش الهامات رمان " ابله " را خوب می شود شناخت. ) " ابلهِ " « پیریف Piriyev » همچنین « کورواوا Kurosawa » را.
در مجارستان در سال 1879 نخستین ترجمۀ اثر « داستایوسکی » منتشر شد: " زن فروتن ( زن مخلوق رام ) و از 1888 از نخستین نشر " جنایت و مکافات " آثار « داستایوسکی » را زیر نظر گرفتند و رمان هایش را چندین بار ترجمه کردند. از میان مترجمین از " آندره سابوAndre Szabó، زولتان تروچانی Zoltan Trocsányi، کلارا سولوشی Klára sőlöshi، ایمره ماکائی" نام می بریم. آثارش بطور سریال منتشر شده است. یک سری مدرن در 9 جلد در همین سال ها بنگاه نشریاتی ی اروپا در بوداپست منتشر کرد. در مجارستان « داستایوسکی » در میان نویسندگان خارجی ازهمه مردمی تر بود. در سال 1918 در چاپ اول " کتاب کتاب ها " از میان 87 نویسنده و هنرمند و رجل سیاسی و دولتی 32 تن بیان داشتند که « داستایوسکی » " تعیین کنندۀ خاطرات روانیشان می باشد " و در آمار مردمی بودن جای هشتم را گرفت. درسال 1937 از نو در مسابقۀ " کتاب کتاب ها" از 173 نفر 53 نفر یادآوری کرد که بعد از « آدی » شاعر مجاری و « تولستوی »، « داستایوسکی جای سوم را می گیرد. « میکسات Mikszakh » نویسندۀ معروف مجاری، " جنایت و مکافات » را خیلی دوست داشت و اما « تیسا کالمان Kalman Tisza » رجل سیاسی این کتاب را کتاب خطرناک می دانست که اثری است تحریک کننده . « برودی Bródy » نویسندۀ دیگر مجاری « داستایوسکی » را شکسپیر روسی نامیده است. « گابور اُلاه Gábor Oláh » وی را نویسندۀ برجسته نامیده است. « مارائی Márai » یکی دیگر از نویسنگان مجاری چنین می نویسد: 16 سالم بود وقتی که فصل اول " ابله " را باز کردم، در دنیائی که درآن می زیستم شروع به لزریدن و تکان خوردن کردم، یک دنیای دیگر که نمی شناختم جلوم باز شد و دور نمای بی انتهایش را برایم نشان داد » در زمان انقلاب " حمهوری شورویِ مجارستان " ( سال 1919 ) « داستایوسکی » را شورشگر و و نویسندۀ انقلابی ارزیابی می کردند و بر حسب نوشتۀ " روز نامۀ سرخ " سال 1919 : در جمهوری شوروی مجارستان سال ،1919 نخستین کارِ طبیعی، ترجمۀ آثار « داستایوسکی » خواهد بود. اما در سال های 20 و 30 در اثر ترجمۀ آثار « مرژکوسکی » به زبان مجار اثرات مرموز ومسیحانۀ « داستایوسکی » را در مرکز توجه مردم قرارداد. در این سال ها نویسندگان مجار از جمله « میهای بابیچMihaly Babits ، دَژو کوستالانی Dezső Kostolányi ، گولا یوهاس Gyula Youhas ، آئورل کارپاتی Aurél Kárpáti ، گئورگ بالینت György Bálint، میهای فولدی Mihály Földi در بارۀ نویسندۀ روسی نوشتار های فراوانی منتشر کردند. « گولا یوهاس » در مقاله ای که در صدمین سالگرد روزنامۀ خبری منتشر کرد سایۀ خود را دیگر روی « داستایوسکی » منعکس می کند.: « چیزی را که او با روان انسانها انجام داده است پرجرات ترین و وحشتناک ترین تشریح روی بدن زندۀ انسان هاست . جنّ و پری جنّ و پری را جستجو می کند، جنّی که در مغز سر پرهیزکارترین شهروند غنوده است. جنّی را که پای کوبان و قهقهه زنان فهم و هوشیاری را در پشت پیشانی روشن می کند، وقتی که مشعل سرخ دیوانگی را بدرون آن می اندازد. کتاب « برادران کارامازوف » را « یوژف آتیلا » برجسته ترین شاعر زحمتکشان مجار تا حد پاره پاره شدن کتاب مطالعه کرده است، که برای ما مانده است.
بعد از جنگ دوم جهانی در کشور مجار ها هم نشر آثار نویسنده اندکی عقب ماند، ولی اثرش کماکان باقی ماند. تحلیل مارکسیستی ی آثار « داستایوسکی را در مقیاس بزرگ نوشتارهای « گئورگ لوکاچ György Lukács » فیلسوف مجاری و« بلا بالاژ Béla Balázs ، ایشتوان شوتر István Sőter و چند تن دیگر انجام دادند. در آثار بعضی از نویسندگان نسل جدید الهام گیری از « داستایوسکی » را می شود احساس کرد.
« داستایوسکی » در مجارستان و همچنین در سراسر جهان تا مدت طولانی مطلب خواندنی ی ناراحت کننده و الهام دهنده و بحث انگیز خواهد ماند. بقراری که « آئودن Auden » می گوید: « جامعۀ انسانی را نمی شود بر روی آن چه « داستایوسکی گفته است بنا نمود.اما اگر جامعه ای مطالبی را که « داستایوسکی » گفته است فراموش کند، سزاوار آن نخواهد بود که انسانش بنامیم.
پایان
-
-
-
-
-