شنبه
مکالمه گروهی درباره واژه‌های «دگرباش»،«همجنس‌گرا» و «کوئیر»
پیشنهادهایی که تا کنون برای استفاده از کلمه کوئیر در زبان فارسی دریافت کرده‌ایم اینها بوده است:«نا-جور»، «متفاوط جنسی» و خود کلمه« کوئیر». پیشنهاد شما چیست؟

برچسب‌ها: , ,

4 Comments:
Anonymous ناشناس said...
درود..
لینک داده شد شاهرخ جان.

Anonymous ناشناس said...
داریوش عزیز
.
ممنونم از پاسخت به ابهام ایجاد شده من.کلمه متفاوط را که معادل دیفرانس است تصحیح کردم.
.

با مهر
شاهرخ رئیسی

Anonymous ناشناس said...
راستي شاهرخ جان چيز ديگري درباره مقاله خوبت يادم آمد. جمله زيبايي که از بارت مطرح مي کني:« جمله‌ایست از رولان بارت که می‌گوید:«وقتی به کسی می‌گوییم دوستش داریم، دوست داشتنمان را نه بیان، بلکه ساخته‌ایم.» بارت در این جمله با ظرافت به ساخته شدن حقیقت در زبان اشاره می‌کند». اين جمله بخوبي موضوع ساخته شدن واقعيت توسط زبان و سمبليک بودن واقعيت را نشان ميدهد. واقعيت و جهان بشري يک واقعيت سمبليک است که ما بر اساس برداشتهاي حسي/فکري/فرهنگي و فردي خويش مي سازيم. موضوع دقيقا اين است که ما هر کداممان از طريق زبانمان واقعيت خويش را مي سازيم ولي اين آفرينش، اين روايت شخصي ما از واقعيت بر بستر فرهنگي و بستر زباني ما بوجود مي آيد و اينگونه ميان واقعيت ايراني و واقعيت آلماني در عين تشابهات، تفاوتهاي سمبليک بخاطر اين بستر فرهنگي بوجود مي آيد. زيرا بستر زبانيشان متفاوت است. اينگونه نيز بخاطر شاعرانه/کاهنانه بودن زبان فارسي، جهان ما نيز بيشتر حالت شاعرانه/اخلاقي دارد و جهان آلماني به خاطر بستر مدرن و تاريخ آلمان،داراي حالت علمي/فلسفي و با آهنگ کلامي خاص آلمانيهاست که يک حالت پيجيده و گاه سنگين احساسي و فلسفي دارد. از اينرو نيز آهنگ کلام اشعار و کلمات در ترجمه از يک زبان به زبان ديگر قابل انتقال نيست و يا بسختي قابل انتقال است. از اينرو وقتي آلماني در ترجمه حافظ، کلمه مي عارفانه و گيتي گرايانه حافظ را به واين و شراب ترجمه مي کند،هم گويي اين کلمه را به يک لاغري مزمن و مرگ آور مبتلا مي سازد و هم آهنگ کلامش را از بين مي برد و آن را آلماني مي کند. همينکار را نيز ما و زبان شاعرانه ما با کتب آلماني و مدرن مي کند و اکثرا اين کلمات مهم مدرن را بقول آرامش دوستدار به حالت عارفانه و آزادي عارفانه تبديل و مسخ مي کند. همين موضوع درباره مفهوم عشق نيز وجود دارد. وقتي يک ايراني و يک فرانسوي يا انگليسي به هم مي گويند، که همديگر را دوست دارند، بخاطر اين بستر فرهنگي متفاوت،معناي دوست داشتن برايشان متفاوت است و ابتدا در درگيريهاي احساسي بعدي و جدايي عشقي نهايي متوجه مي شوند که تمام مدت در حال بدفهمي همديگر بوده اند. زيرا اين ايراني در مفهوم عشق هنوز هم بدنبال يگانگي عارفانه است و آن ديگري در عشق و معشوق، بدنبال ترجيح دادن يکي بر ديگريست و برايش فاصله و مرز فرديش بسيار اساسيست. از اينرو نيز ميان اين دو يک حالت تراژيک/کميک بوجود مي آيد که در شرايط بحراني عشقشان، ايرانيه هي ميخواد با نفي تفاوتها به يگانگي دوباره دست يابد و دوباره با او يکي شود و ديگري مي خواهد هي مرزهايش را مشخص کند و فاصله را ايجاد کند تا ديگه دچار خفگي و مشکلات عميق عشقي و احساسي نشود. اينگونه است که بطور معمول در آخر از هم با دلخوري جدا ميشند و ايرانيه مي گه که اروپاييها احساس سرشون نميشه و اروپاييه مي گه، ايرانيها خيلي احساسيند و نميشه باهاشون حرف زد. بقول طنز زيباي لکان، کومونيکاسيون خوب يک خود گول زدن موفقيت آميز است. همين موضوعات تفاوت معنايي نيز مي تواند ميان زن و مرد و ميان افراد يک کشور نيز بوجود آيد، اما هر چه بستر فرهنگي و زباني متفاوتتر باشد، اين تفاوتها و نياز به تلفيق و نياز به يافتن يک عرصه متاکومونيکاسيون و ديدن مشکلات گفتگويي خويش لازم است، تا يک عشق مولتي کولتور در بحران از بين نرود و به تلفيق دست يابد. به همين دليل نيز بنا به نظر من ما ايرانيان بايستي در همه زمينه ها به تلفيق خويش دست يابيم و مفاهيم مدرن و متفاوت وايراني خويش از عشق،اروتيک،همجنس خواهي/دگرجنس خواهي را بيافرينيم وگرنه در بحران فردي و جمعيمان داغان ميشويم. زيرا اين مفاهيم حک شده در جهان و درونمان در پيوند با اين بستر فرهنگيست و تنها راه يافتن تلفيق اين فرهنگ با اشتياقات مدرن خويش است. به اينخاطر نيز روشنگر جنسي ايراني بايستي در عين بيان خواستهاي مدرن خويش، به کمک تئوريهايي مثل کوئير به درک تفاوطهاي خويش از همنوعان مدرن خويش دست يابد و مفاهيم خويش را بيافريند. اينگونه نيز براي مثال اين حالت همجنس گرايان ايراني که يک بخش مهمي از آنها دارا حالات زنانه، يا حالات احساسي شديد و عارفانه هستند و از سوي ديگر گاه مثل ديگر ايرانيان چنان از عشق و همه چي سرخورده ميشوند که بقول خودشون فقط مي خوان حال کنند و اينکه ما کمتر داراي نمونه هاي بوچ/بوچ و حالات متنوع همجنس خواهي و لزبيني و دوجنس گرايي اروپايي يا همجنس خواهان کاوبوي مانند هستيم، تنها بر بستر اين فرهنگ قابل فهم است و راه نيز اين نيست که بگوييم، اين حالات زنانه، يا حالات عرفاني رايج در ميان بخشي از اين همجنس خواهان ايراني به معناي سنتي بودن آنها هست، بلکه بايستي با قبول حالت خويش،همزمان تن به اشتياقات مدرن و نيمه هاي ديگر خويش نيز دهد و هر چه بيشتر به فرديت جنسي/جنسيتي خويش متفاوت و مدرن خويش دست يابد و اينگونه ما شاهد رشد اشکال متفاوت روابط جنسي و جنسيتي مدرن و متفاوت ايراني در ميان اين اقشار جنسي و جنسيتي باشيم. يا بايستي به تفاوت حالات همواروتيک ايراني و حالات اروتيکي ايراني با حالات آلماني و يا اروپايي و غربي را درک کرد و در ساختن مفاهيم مدرن ايراني همجنس خواهي/دگرجنس خواهي هم به تلفيق درست دست يافت و هم بقول افسانه نجم آبادي مي توان کامل دچار متافيزيک مدرن و فاصله زياد ميان حالات همجنس خواهانه/دگرجنس خواهانه در فرهنگ مدرن نشد.براي مثال براي ايرانيها گرفتن دست يکديگر مانند دو دوست معمولي در خيابان يک امر عاديست ولي همين حالت در جامعه اروپايي به سان علامتي از همجنس خواه بودن است. همانطور که براي مثال در فرهنگ هندي و فيلم هندي گريه کردن مرد و رقصيدنش يک چيز عاديست و ضروريست، اما اين چيز در فرهنگ مدرن و يا فرهنگ ايراني عادي نيست و يا بسته به کشور اروپايي تفاوت وجود دارد و يا بشکل هاليوودي ميان رقصنده و خواننده و هنرپيشه تفاوت شغلي و تفکيک حوزهها وجود دارد.بايستي به درک اين تفاوطها و يافتن تلفيق خويش دست يافت وگرنه بحران عشقي/جنسي ايراني پايان نمي يابد. بهترين دليل اين مدعا، بحرانهاي عشقي و جنسي ايرانيان مقيم خارج از کشور است که با آنکه اکثر آنها سالها در جهان غرب مي زيند و ديگر سکس و رابطه برايشان به مسائل عادي تبديل شده است،اما همزمان وارد يک احساس بي ريشگي و غريبي در هر دو فرهنگ دچار شده اند و در پي جستجوي تلفيق خويشند. دوستان علاقه مند مي توانند در بخش هشتم مقالات سريالي من به نام< کاوشي در روان جمعي ايرانيان> در مورد بحث بحران عشق ايراني و بحران عشق ايرانيان خارج از کشور و نيز در بخشهاي پنج تا هشت به بحران جنسي ايرانيان داخل و خارج مطالب بيشتري بخوانند. حرفهاي کلي در باب اينکه همجنس خواهي و يا دگرجنس خواهي و دوجنس خواهي سالم است، نمي تواند و ديگر نمي تواند پاسخگوي بحرانهاي عشقي/جنسي جوانان و اقشار مختلف جنسي و جنسيتي ايراني باشد، بلکه موضوع ساختن واقعيت جنسي خويش از طريق دست يابي به تلفيقهاي خويش و مفاهيم مدرن و متفاوت خويش از اين حالات است. آنگاه نيز همجنس خواه و دگرجنس خواه ايراني مي تواند اين حالت متفاوت و مدرن خويشرا نيز به همنوعان اروپايي و غربيش به سان نمادي و شيوه ي مدرن و متفاوت ديگري ارائه دهد و آنها را به سوي لمس اين حالات پرشرم و پرعشوه و عاشقانه اروتيسم ايراني اغوا کند و همزمان قادر خواهد بود خود اين حالات را با اروتيک بي پروا و انواع مدرن اين حالات تلفيق کند و از بحرانش بگذرد. اينگونه او قادر به ايجاد لايه ها و چشم اندازهاي جديدي از مردانگي و زنانگي،همجنس گرايي/دگرجنس گرايي و دوجنس گرايي چندلايه خواهد بود. طبيعتا ايرانيان در کنار اين تلفيق براي پاسخ دهي به بحران خويش بايستي همزمان براي تحول ساختاري و ايجاد برابري مدرن در همه زمينه ها و بويژه زمينه جنسيتي و جنسي فعاليت کنند.
داريوش برادري

Anonymous ناشناس said...
لینک در بالاترین:
http://127.0.0.1:8580/dmirror/http/balatarin.com/permlink/2008/4/15/1274606

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!