سایت دو زبانه‌ فارسی-آلمانی
سایت دو زبانه فارسی-آلمانی
Tuesday
کوتاه‌سروده‌هایی از غادة السمان چکامه‌سرای سوری
برگردان: ستار جلیل زاده
-
-
1
یادمانِ پرسش
آیا آذرخش، نگاه زنی دل‌باخته
به محبوبِ سفر کرده‌ی خویش‌ست؟
آیا رنگین کمان،
دورغ‌های رنگارنگی‌ست که باورشان کرده بود؟
آیا تندر،
لحظه‌ی طنین‌انداز جدایی‌ست؟
و آیا باران عذابِ وجدان‌ست؟
-
ذاكرة الأسئلة
هل البرق،
نظرة امرأة عاشقة إلى حبيبها الغادر؟
هل قوس القزح،
أكاذيبه الملوّنة التي كانت تصدّقها؟
هل الرعد،
لحظة فراقهما المدوية؟
وهل المطر، تأنيب الضمير؟
-
-
2
به "نه" گواهی می‌دهم
محبوب‌ام، دنیای عجیبی‌ست
پس پنهان کن عشق‌ات را
در صدف
و درش را محکم به روی‌ام ببند
تا نبینم کبوترِ صلح مسلسل گرفته
شلیک وار رفقای دیروزم را درو می‌کند!!
نمی‌خواهم...!
-
أشهد بلا ..

أنه عالم غريب يا حبيبي
فخبئني داخل صدفة حبك
و أحكم اغلاقها علي
كي لا أرى حمامة السلام
و قد حملت رشاشا
و انطلقت تحصد رفاق الامس !!
لا أريد ... !
-
-
3
تمساحی،
بر بلندای گندابی لمیده
آوازه خوان ضرب‌آهنگ غوک‌هاست
-
تمساح يتمطى
فوق المستنقع مترنماً
بصداح الضفادع
-
-
4
در هر مزرعه‌یی گلوله‌یی کاشتند
تا میوه‌ی باروت را نشخوار کنند

في كل حقل
زرعوا رصاصة
لنجترّ ثمر البارود


5
بر بلندای دیوار
میان دو قوس جمله‌یی نوشت
(غوغای سکوت در ژرفای روح و روان
کوبنده‌تر از کوبه‌ی طبل هاست)
به جمله‌ی بلندش خیره گردید
و رقص کنان لب‌ریز شد

بین قوسین
کتب بأعلی الحائط
(جلبة الصمت في أعماق الروح
أشد صخباً من قرع الطبول)
حدّق بعبارته طویلاً
ثم انفجر راقصاً


6
زنبوری در گوش گلی وز وز می‌کند
و شویی در گوش زن‌اش وز وز می‌کند
مردی بر منبر وز وز می‌کند
این‌گونه است که
وز وزها در هم می‌آمیزند
-
وردة تطنُّ في أذنها نحلة
وزوج تطنُّ في أذنه امرأة
ورجل يطنّ فوق المنبر
وها هو
الطنين يختلط في أذني...
-
-
7
در صحنه‌ی سیاست‌مداران
هدف‌ها گنده می‌شوند
و عقل‌ها کوتاه

في ملعب الساسة تكبر الأهداف
وتصغر العقول


8
چوپان می‌خوابد، سگان بیدارند
و گوسفندان بی خیال

ينام الراعي، تصحو الكلاب
والخرفان لا تبالي

9
مشت ورزیده‌ات را
از حفره‌ی گلویم بردار
زیرا راه فریادم را بسته است

اسحب قبضتك المتمرسة في قعر حلقي
انها تعيق صرختي
-
-
10
-
انبار شعر پر از حروف است
آیا ماشه‌ی وجدان تنها به اشاره‌یی نیاز دارد

مخزن القصيدة مملوء بالأحرف،
ألا.. لمسة خفيفة ، على زناد الضمير؟
-
-
11
-
ناتوانی
انقلاب چونان عشق طعم آتش را دارد
که احدی آن را آسان به دست نمی‌آورد
-
عجز
للحب كما للثورة
طعم النار
التي لا يستسيغها أحد
-
-
12
زخم
گلوله زخم را
پیش از سوراخ کردن
ضد عفونی نمی‌کند
---
جرح
دعك من الشفافية
الرصاصة لا تطهر الجرح
قبل أن تخترقه


13
هم‌وطنان
سه بار عاشق شدم
اولی خائن بود
دومی بزدل
سومی افعی
و هر سه آن‌ها حکومتی بودند
-
مواطنون
أحببت ولمرات ثلاث
فكان الأول خائناً
الثاني جباناً
الثالث أفعى
وكلهم ينتمي للوطن
-
-
14
جرأت
حقیقت و سلول زندان
یک در دارند
-
جرأة
للحقيقة والزنزانة
باب واحد
-
-
15
کمدی
(آه) از آن حشره‌هایی که
وز وز می‌کنند
در جهانی پر از نادانی مگس‌ها
-
مهزلة
(أنا) يا لتلك الحشرة
التي تطنُّ في عالم مليء
بلطّاشات الذباب..

-
-
-
-
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
نمیدانم این ترچمه ها بد هستند، یا خود شعر

ارسال يک نظر