سایت دو زبانه‌ فارسی-آلمانی
سایت دو زبانه فارسی-آلمانی
Thursday


«حقیقت درباره چارلی» اثر جاناتان دمی (۲۰۰۲)
نویسنده: شاهرخ رئیسی


داستان فیلم،
-
فیلم «حقیقت درباره چارلی» اثر جاناتان دمی(۲۰۰۲) با تاکید دوربین بر نقطه ای از نقشه جغرافیا که پاریس را نشان می دهد آغاز می شود. شخصیت اصلی فیلم زنی است که همسرش مرده و بعد از مرگش می فهمد که هیچ چیزی درباره شوهر خود نمی دانسته است. حتی نام و نام خانوادگی اش را. در فیلم فیگورهای مختلفی می بینیم (نه کاراکتر یا شخصیت) که دورتادور زن را گرفته اند. آنها هم هر یک به گونه ای نام و کار و هویتشان را پنهان می کنند. دروغ می گویند. یکدیگر را می بوسند و باهم همبستر می شنوند. عاشق می شوند. می گویند که عاشقند اما راست می گویند؟ آنچه نشان ما تماشاگران فیلم می دهند اما چیز دیگری است.

داستان فیلم را می توان به اختصار چنین گفت: زنی به پاریس می رود تا شوهرش را ببیند و باهم مقدمات طلاق رسمی شان را فراهم کنند. به محض ورود توسط پلیس فرانسه مطلع می شود که همسرش به قتل رسیده و رازی مهم را با خود به گور برده است. مرد قبل از مرگ مجموعه الماسی به قیمت چند ملیون دلار دزدیده بوده است. اکنون شرکا و دوستان و دشمنان او در پی زن هستند به خیال اینکه زن مکان پنهانی جواهرات همسرش را می داند. پلیس فرانسه و سازمان اطلاعات آمریکا نیز در پی زن هستند. زن بی آنکه خود بداند یا بخواهد وارد بازی خطرناکی شده است. زن با مردی جوان و جذاب آشنا می شود. در روند داستان بهم دل می بندند. عشقشان به یکدیگر اما سرشار از تردید و بی اعتمادی است. با اینحال زن برای لحظاتی مرد را باور میکند و در پایان فیلم است که تازه آشکار می شود مرد مامور سازمان امنیتی آمریکا بوده است. یک جاسوس دست نشانده. در سکانس نهایی در کنسولگری آمریکا، زن و مرد یکدیگر را به آغوش می کشند و و بازهم می گویند که عاشق یکدیگرند..
-
-
پاریس،
-
در فیلم «حقیقت درباره چارلی» اثر جاناتان دمی، پاریس صرفن مکان رخدادها یا لوکیشن فیلم نیست. هم درونمایه معنایی و هم فرم ساختاری اثر، هر دو با سینمای فرانسه و پیشینه هنری شهر پاریس پیوند خورده اند
در فیلم مرز راست و دروغ بهم می ریزد. مرز توهم و حقیقت. نام فیلم هست «حقیقت درباره چارلی». اما آنچه در فیلم دستگیرمان می شود اینست که حقیقت چارلی را نمی دانیم. جاناتان دمی با استادی بی نظیری سیالیت این مرز را نشان می دهد. پیچیدگی و ابهام را تا آنجا که سینما از عهده اش برمی آید به وضوح می بینیم.. شاعری در همین پاریس زمانی نه چندان دور گفته بود:«من آن دروغی هستم که همواره حقیقت را می گوید.»1 نام این شاعر ژان ککتو بود. او هم از اتفاق فیلم می ساخت. در همین پاریس هم مرد.
مرد سی دی ترانه های شارل آزناور را در دستگاه پخش صدا می گذارد و از زن می پرسد که آزناور را میشناسد؟ و زن می گوید « آری، همان که در «به پیانیست شلیک کنید»2 بازی کرد؟
زن و مرد در اتاق خلوت با هم می رقصند. و یکدیگر را در آغوش می گیرند. نماهای نزدیک از اتاق و اشیایش با دو صحنه کوتاه از «به پانیست شلیک کنید» فرانسوا ترفو همراه شده است. تاثیر سینمای موج نو و فرانسوا تروفو را می توان در فیلم به وضوح دید. هم حرکت دوربین(دوربین روی دست و چرخشها و زاویه های تندش)، هم تدوین شاعرانه آن و هم فیلم نامه و بازیها. همه رد نازدودنی سینمای موج نو3 را بر پیشانی دارند. صحنه های تعقیب و گریز در خیابان یادآور «بوسه های پنهانی»4 و «عشق گریزپا»5 از تروفو هستند. رازآمیر بودن ارتباط میان آدمها، «ژول و جیم»6 را در ذهن تداعی می کنند. جاناتان دمی با آوردن دو صحنه کوتاه از فیلم تروفو همچون دو نقل قول مستقیم، ابراز ارادتی به فیلمساز سرکش سینمای فرانسه کرده است و یادی از شارل آزناور7 و شانسون های او. زن و مرد در حین رقص در خلوت اتاق و با صدای شارل آزناور لحظه ای یکدیگر را می بوسند. آیا اینهم نمایشی دیگر و فریبی تازه است در کنار بی شمار دروغ ها و فریب های دیگر؟ نمی دانیم. زن و مرد که در آغوش یکدیگرند دوربین کمی به سمت راست اتاق می چرخد. ابتدا در نمای متوسط و سپس در نمای کلوزاپ چهره شارل آزناور را می بینیم. پیرمرد صورتش پر از چین و چروک شده اما با صلابت همیشگی و نگاه هنوز نافذش شانسونی8 می خواند. همان شانسونی را که از دستگاه پخش سی دی به گوش می رسد. در نگاهش حسرتی عمیق موج می زند. او در سه کنج تاریک اتاق ایستاده است تا دیده نشود. چون تماشاگری آرمانی به زن و مرد که وسط اتاق یکدیگر را می بوسند نگاه می کند. به جوانی از دست رفته خود شاید. چند دقیقه پیشتر در دو نمای فیلم تروفو از اوایل دهه شصت، آزناور مردی جوان و قبراق بود و حال پیر و نحیف. هیچ کدام اما شارل آزناور واقعی نیستند. نه آن جوان نه این پیرمرد. هردو، دو آدم سینمایی اند. دو تصویر هستند بر پرده سینما. ارجاع فرا متنی فیلم اما به نام ترانه سرایی است که در واقعیت شهر پاریس وجود داشته و دارد و اسمش هم شارل آزناور است. اینهم فریبی دیگر. فریب ظریف و کنایه آمیز فیلمساز.
-
-
شانسون و سینما،
-
می توان فهمید که جاناتان دمی دلبسته شانسون فرانسه(نوعی خاص از ترانه ویژه فرهنگ فرانسه) است. اشارتش به همین یک صحنه ختم نمی شود. موزیک متن و نیز موزیک فیلم نامه ای در چند صحنه دیگر فیلم همراه اجرای شانسون های مختلف هستند. عنوان بندی فیلم هم با ترانه ای شروع می شود. ترانه ای هم پایان فیلم را همراهی می کند. در سکانس پایانی و قبل از عنوان بندی نهایی، شارل آزناور در کنار برج ایفل قطعه ای عاشقانه می خواند. در صحنه ای دیگر زن در دیسکویی با مرد می رقصد. همه فیگورهای (نه شخصیت ها) فیلم در آنجا حضور دارند. با حالتی کمیک یکی یکی با رقص زن همراه می شوند و دوباره به پسزمینه بازمی گردند. در همان حال زنی سالمند شانسونی می خواند. بار نخست موقع دیدن فیلم تصور کردم که زن خواننده ژولیت گرکو است. بار دوم که با دقت بیشتری فیلم را دیدم، متوجه اشتباهم شدم. آن زن ژولیت گرکو9 نیست. اما چرا باعث شد که من به خطا چنین تصوری بکنم. دلیل تنها شباهت ظاهری آندو نیست. دلیل موزیک، نحوه خواندن ترانه و فضای دیسکو است که ژولیت گرکو را در ذهنم متجلی کرد. شاید به عمد فیلمساز چنین هدفی داشته است. شیوه خواندن زن. نوع آرایش چهره و لباسش و فضای دیسکو همه یادآور ژولیت گرکو هستند و دیسکو تابو در سن ژرمن. ژولیت گرکو (متولد ۱۹۲۷) الهه شانسون فرانسه. خواننده، شانسونیر و روشنفکری که در اوایل دهه پنجاه دیسکوی زیرزمینی «تابو» را ساخت و خود مدیریتش می کرد. میهمانان دیسکو تابو در محله سن ژرمن ژان پل سارتر بودند و آلبر کامو، فرانسوا موریاک، فرانسوا ساگان و حتی اورسون ولز. کامو و ژان پل سارتر شانسون هایی برای ژولیت گرکو نوشتند که در همانجا اجرا شد و اکنون متعلق به گنجینه شانسون فرانسه هستند. بر روی سن دیسکو در کنار خوانندگان ترومپت نوازی حضور داشت که در جوانی مرد. اسمش بوریس ویان10 بود و تاثیری عظیم بر موزیک، ادبیات و جریان روشنفکری فرانسه پس از جنگ گذاشت. این ترومپت نواز که خود نیز شانسونیر و خواننده بود ترانه های درخشانی نوشته و خوانده است. افسوس که به زبان فارسی تا کنون کتابی از او ترجمه نشده است. لوکیشن فیلم جاناتان دمی تنها دیسکویی در پاریس سال ۲۰۰۲ نیست، بلکه طراحی صحنه، نورپردازی و از همه مهمتر فضای نوستالژیکش با چهره و صدای زن خواننده ما را به سن ژرمن دهه پنجاه و شصت می برد. فیلمساز مکانی سیال و جادویی خلق کرده است.

یکی از موضوعات جذاب نسبت شانسون و ترانه با سینما است. نکته جالب توجه اینکه برخی از مهمترین شانسونیرها و ترانه سرایان مولف یا خود بازیگر بودند(باب دیلن، ایو مونتان، شارل آزناور، ژاک برل، تام ویتس و سرژ رجیانی و ...۰)،یا در صحنه یا صحنه هایی از فیلم شانسونی به عنوان موزیک فیلم نامه ای اجرا کرده اند(باربارا، آزناور، برل، ادیت پیاف و...) و یا حتی آهنگساز فیلم بوده و ترانه یا شانسونی ویژه آن فیلم نوشته و خوانده اند (ژرژ دلرو برای تروفو و باب دیلن برای سام پکین پا، اسون رِگِنه برای لندر هاوسمن)
فیلم «حقیقت درباره چارلی» اثر جانتان دمی نیز شانسون را همچون جزئی جدایی ناپذیر از ساختار فیلم به کار گرفته است.
-
-
ژانر سینمایی،
-
فیلم «حقیقت درباره چارلی» را می توان در ژانر جنایی-کمدی( Kriminalkomödie) جا داد. بر خلاف نظر برخی منتقدان که فیلم دمی را «بازسازی» سینمایی فیلم «جدول معما»11 اثر استانلی دانن می دانند، معتقدم کار دمی صرفن بازسازی ساده نبوده و از آن فراتر رفته است. در فیلم استانلی دانن(۱۹۶۳) که بیانی کلاسیک دارد و کاری گرانت و ادری هیپورن در آن ایفای نقش می کنند، چنین تاکیدی بر ابهام معنایی و تردید درونی بازیگران و رازآمیز بودن روابط بین انسان ها نمی شود. دمی اما بر خلاف پایان خوش فیلم دانن، پایان فیلمش را نیز با شک و دودلی شخصیت اصلی فیلم همراه کرده است. دوربین فیلم دانن در اکثر صحنه ها بر سه پایه است یا به صورت تراولینگ بر ریل حرکت می کند. فیلم دمی سرشار از نمای نقطه نظر است و دوربین در بسیاری صحنه ها بر روی دست گرفته شده است. فیلم دمی ضرباهنگی تند و تدوینی استوار بر نمای کوتاه دارد. ضرباهنگ و برش فیلم دانن اما چنین نیست. فلاش بک های فیلم دمی منحصر به فردند. این بازگشت به گذشته ها گذشته و حال را بهم می ریزند. همان کاری که با حقیقت و دروغ یا رئالیته(تاکید بر نقشه جغرافیا و خیابانهای پاریس) و ذهنیت می کند. فیلم «حقیقت درباره چارلی» هرچند توسط فیلمسازی آمریکایی ساخته شده اما تاثیر سینمای فرانسه و به خصوص موج نو بر آن محسوس تر از سینمای آمریکا است. فیلم استالی دانن اما بیشتر قرابت با بیان کلاسیک سینمای هالیوود دارد .
جاناتان دمی در عنوان بندی پایان فیلم از استانلی دانن تقدیر ویژه کرده است.
می توان با اطمینان گفت که فیلم «حقیقت درباره چارلی» برداشتی شخصی از داستان فیلم استنلی دانن است. پس اثر هنری است مستقل با ساختاری ویژه خود.


درونمایه معنایی

دوربین جاناتان دمی شک و تردید را نشان می دهد. عجز و ناتوانی آدمی در شناختش از ابژه های جهان عینی. بعد از مرگ چارلی همسر او، مادرش، دوستان و همکارانش همه و همه تازه درمی یابند که شناخت غلطی از او داشته اند. بازیگران فیلم دمی به آنچه می بینند و می شنوند اعتماد نمی کنند. فیلم محکومیت آدمی به ماندن در ذهنیت خود، و دیدن جهان عینی از پس آنرا نشان می دهد. عارفان قدیم معتقد بودند پیش داوری ها و دانسته های ما همچون «شیشه کبود» 12 جلوی چشم را گرفته اند. سالک راه حقیقت می بایست این شیشه کبود را کنار بزند تا بتواند بدون داوری منطقی یا ذهنیت قبلی جهان و ابژه های آنرا در برخوردی بی میانجی درک کند. این نگاه ساده انگارانه در آموزه های کهن عرفانی هنوز هم طرفدارانی دارد که به این سودا دل خوش کرده اند. 13 پیش داوری اما جزئی جدایی ناپذیر از ذهن انسان است. نمی توان گذشته، دیده ها و شنیده ها و تجربیات شخصی را از انسان گرفت. «پیش داوری» آنطور که گادامر14 فیلسوف معاصر آلمانی می گوید نه تنها مانع شناخت ما از جهان نمی شود، بلکه پروسه شناخت را امکان پذیر می کند. ما با اطلاعاتی که در ذهن داریم با ابژه ها ارتباط برقرار می کنیم. برای درک ابژه های تازه نیاز به قیاس و بررسی داریم. این بررسی که از راه مقایسه، دسته بندی و غیره صورت می پذیرد تنها با استفاده از اطلاعات قبلی موجود در حافظه ما امکان پذیر است. دیگر کمتر کسی در این روزگار می تواند تصور کند بدون عینک پیشداوری ها می توان جهان را شناخت. «شیشه کبود» بخشی جدایی ناپذیر از هستی ما است. در هنر مدرن هم هنرمند دست از شناخت بی میانجی واقعیت برداشته است. رئالیسم کلاسیک و پندار درک واقعیت آنگونه که هست، در فلسفه هنر مدرن جایی ندارد. اگر در سینمای کلاسیک مردی زنی را در آغوش می گرفت و ابراز عشق می کرد، ما باورش می کردیم. مرد هم یقین داشت که عاشق است و زن نیز دل به گرو عشق می سپرد. تصوری رمانتیک و ساده انگارانه. در فیلم جاناتان دمی نه عشق را باور می کنیم نه عاشق شدن مرد یا زن را و نه آنچه را که بازیگران بر زبان می آورند. این منش امروزی و مدرن فیلم «حقیقت درباره چارلی» است. شک و تردیدی که ما و روزگار ما را دربرگرفته و فیلم چه استادانه نشانش می دهد. جاناتان دمی را در سال ۱۹۹۱ با «سکوت بره ها»15 شناختم و به قدرت و خلاقیتش در سینما پی بردم. بعد از دیدن «کاندیدای منچوری» در سال ۲۰۰۴ قدری ناامید شدم. حالا که «حقیقت درباره چارلی» را دیدم بار دیگر در برابر این استاد سینما کلاه احترام از سر برمی دارم.


مشخصات فیلم
-
عنوان اصلی:
The Truth About Charlie

محصول کشور آمریکا در سال ۲۰۰۲

مدت زمان:
۱۰۰ دقیقه

زبان فیلم:
انگلیسی/فرانسوی

کارگردان:
جاناتان دمی

فیلمنامه:
جاناتان دمی، استیو اشمیت، جسیکا بندینگر، پتر استون
اقباسی از فیلم «جدول معما» اثر استنلی دانن/۱۹۶۴

تهیه کننده:
جاناتان دمی، پتر سراف، ادوارد ساکسون

موسیقی:
لی گورمن، راشل پرتمن

فیلمبردار:
تاک فوجی موتو

تدوین:
کارل لیتل تن

بازیگران:
تاندی نیوتن به نقش رجینا لامبرت
استفن دیلان به نقش چارلی
مارک والبرگ به نقش جوشا پترز
تد لوین به نقش امیل ساداپک
تیم روبینز به نقش لویز بارتولومه
شارل آزناور به نقش شارل آزناور
-------------------------------------
--
۱-
«دروغگو»، قطعه ای اثر ژان ککتو
http://asar.name/1980/05/der-lgner-jean-cocteau.html
-
۲-
«به پیانیست شلیک کنید» فیلمی از فرانسوا تروفو که در ۱۹۶۰ ساخته شد و شارل آزناور در آن نقش پیانیست را ایفا می کرد.
-
۳-
سینمای موج نو فرانسه(Nouvelle Vague ) سبکی سینمایی که در اواخر دهه پنجاه در فرانسه پدید آمد. فراسوا تروفو، کلود شابرول، ژان لوک گدار، ژاک ریوت و اریک رومر هسته اصلی این جریان را تشکیل می دهند. بسیاری از کارگردانان این موج سینمایی پیش از آنکه فیلم بسازند منتقد فیلم بودند. کایه دو سینما و آندره بازین نیز بر آن تاثیر گذاشتند.
-
۴-
Baisers volé-۱۹۶۸
-
۵-
L'Amour en fuite - ۱۹۷۹
-
۶-
Jules et Jim - ۱۹۶۲
-
۷-
Charles Aznavour، شانسونیر، آهنگ ساز، نویسنده و بازیگر ارمنی تبار فرانسوی. آزناور متولد ۱۹۲۴ است و از معدود شانسونیرهای کلاسیک فرانسه محسوب می شود که هنوز زنده است. شانسونهای عاشقانه او شهرت جهانی دارند.
-
۸-
Chanson، نوعی از ترانه، خاص فرهنگ فرانسوی که از دهه ۵۰ تا ۸۰ دوران طلایی و درخشانی داشت و آثار جاودانی در این ژانر پدید آمد. «شانسونیر» به کسی می گویند که هم متن شانسون را بنویسد، هم آهنگ آنرا بسازد و هم خود آنرا بخواند. به اعتقاد نگارنده بهترین معادل برای کلمه «شانسونیر» در فارسی ترانه سرای مولف است
.
یکی از عاشقانه های آزناور را اینجا گوش کنید
http://www.youtube.com/watch?v=d_pXZ-hDVxw&feature=player_embedded
-
۹-
ژولیت گرکو( Juliette Gréco)ژولیت گرکو، ترانه خوانی روشنفکر متولد۱۹۲۷،خواننده شانسون و بازیگر فرانسوی است. او لقب «بانو شانسون» دارد . ژولیت «الاهه هنر» اگزیستانسیالیست ها بود. در زمان اشغال پاریس راهی اردوگاه کار اجباری شد اما جان سالم بدر برد. در دهه ۴۰ متمایل به کمونیست شد و در ۱۹۴۶ دیسکو زیرزمینی «تابو» را در محله روشنفکری «سن ژرمن» پایه گذاست. «تابو» به پاتوق اصلی اگزیستانسیالیستها بدل شد. بوریس ویان در کنار او ترومپت می نواخت و مهمانان ویژه دیسکو «تابو» ژان پل سارتر، اورسون ولز و مارلین دیتریش بودند. سارتر شیفته او بود و دو شانسون برایش نوشت که در ۱۹۴۹ به اجرا درآمدند. نویسندگانی چون آلبر کامو، فرانسوا موریاک و فرانسوا ساگان متن شانسون ترانه هایش را می نوشتند. ژولیت گرکو هیچ گاه محبوب عام و پوپولر چون ادیت پیاف نشد، دلیل متن های روشنفکری و سیاسی ترانه هایش بود. در دهه های پنجاه و شصت الهام بخش و مشوق ترانه سرایانی چون سرژ گانزبورگ و لئو فره بود. در سال ۲۰۰۱، موقع اجرا بر سن سکته ناقصی کرد و از ۲۰۰۴ در مزرعه ای نزدیک پاریس زندگی می کند. سال ۲۰۰۷ در برلین بود. پیرزنی هرچند سالمند اما به غایت زیبا و جذاب. آلبوم آخرش در ۲۰۰۹ در آلمان و اروپا منتشر شده است.
یکی از اجراهای او را ببینید:
-
۱۰-
بوریس ویان،(۱۹۲۰-۱۹۵۹)رمان نویس، مترجم،روشنفکر، تروپت نواز جاز و ترانهسرای فرانسوی. از دمخوران و نزدیکان حلقه ژان پل سارتر. از اندیشمندان پس از جنگ دوم جهانی در اروپا است. متاسفانه به فارسی هیچ درباره او نوشته نشده است. ترانه «سرباز فراری» از شاهکارهای اوست. چند صدبار میشود شنیدش و خسته نشد. اثری آوانگارد از روشنفکری سرکش که ۳۹سال بیشتر زندگی نکرد با اینحال تاثیری فراوان بر هنر فرانسه پس از بوریس ویان شانسونیر و اندیشمند فرانسوی.
شانسونی از بوریس ویان به نام سرباز فراری را در اینجا دانلود کنید.
-
یکی از اجراهای او را ببینید
http://www.youtube.com/watch?v=eryzp0Pklc8&feature=related

۱۱-
Charade - ۱۹۶۳- اثر Stanley Donen

۱۲-
«پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان سبب عالم کبودت می نمود»
مولوی/ مثنوی
-
۱۳-
به عنوان مثال اشعار عرفانی سهراب سپهری
« یک نفر آمد کتاب های مرا برد.
روی سرم سقفی از تناسب گل ها گشید.
عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد.
میز مرا زیر معنویت باران نهاد.»
از شعر نبض خیس عشق از کتاب حجم سبر

۱۴-
معادل پیش داوری به آلمانی می شود ( Das Vorurteil ).
Hans-Georg Gadamer (* 11. Februar 1900 in Marburg; † 13. März 2002 in Heidelberg)

۱۵-
The Silence of the Lambs-۱۹۹۱

۱۶-
The Manchurian Candidate-۲۰۰۴






















2 Comments:
تحلیل خوب و جامعی از این فیلم دادید.باید فیلم و ببینم .ممنون از شما

بسیار خوب...و کامل
فیلم رو باید دید و دوباره این مطلب رو باید خوند

ارسال يک نظر