- نقدی بر شعرهای زیبا کرباسی
-
زبان در دهانم سرخ ترین بلبل سال است
کوروش همه خانی
دگردیسی در زبان شاعری که زیباست!به ذات زیبایی می رسد تا چشم ما را زیبا کند.زیبا دیدار و زیستن در کلمه
--
زیبا شدن... زندگی را بکر می کند و عاشقی تجسم واقعی هم آغوشی کلمات است.اگر پیوند بکر دو کلمه از کهربای خانواده ی خوانش نبود جمله خودش را در هم تنیده نمی کرد که فرم زیبایی/ کشش چشم ها را در جادوی شعر به طغیان زندگی بکشد و مرگ همیشه حرف تازه ای داشت.این تحول شادمانه در روح/ عشق را معلول/ به تابعلت عاشقی می برد.شاعر در عصرهوای پریده رنگ نمی خواهد با عصای دیگران پا به پاشود و بر یک مسیر عادت رفت/ موسیقی کلماتش را به مکث یک نواختی بر کشد / او از قناعت صدف به قطره ی یک باران به گوهری می اندیشد که دریایی در خود جمع می کند تا مروارید در آن سبزشود.او اکنون همسفر تنهایی را جایگزین رخدادهای سرد بشریت می داند و تنها در هوای تن پریده در زیبا پیوند کلمات/ نفس تازه می کند و ما را در این تازگی به همراه می کشد/هر کس که می خواهد از این گلستان گلی بچیند باید احتیاط کندتا دستش به خار فرو نرود.کار یک نقاد فقط درونی کردن متن است تابیان زیبایی را در چشم ها بکارد تا نگاه نیرو بگیرد و چشم انداز/برود تا آن دورها پوست ابر را پاره کند تا باران/ روی دست ها/ گندمبریزد تا نیایش/ عاشقی را در مکث پیوندانسان به توازن آرامش برساند تادو گانگی/ بودن خود را/ در نیمه ی گم شده ی خویش بیابد.آنگاه خواهید دید که همه چیز جان می گیردو در جوهر کلمات زنده می شود.شاعر هرگز تافته ای جدا بافته از دیگران نیست /این تعیناتی که مرکز ذهن هر انسانی را در حصار قید و بندها به هم گره زده و مهر و دوستی را در این عصر رخ دادهای انسانی در تارو پود زندگی از هم گسسته تنها به یک تلنگر زیبا دیدن است که میتواند ذهن بسیط و بی غل و غش را در سادگی کلمه صمیمی کند تا از عادت وضع وجودی خویش بدر آئیم و زنگارهای روح را صیقل زنیم و آئینه ی زیبایی شویم.و این زبان است که شاعر را زیبا میکندو زیبا به انفجار زبان / زبانی میرسد که آفرینشی تازه را همراه دارد/او نظم قراردادهای توسع یافته را به هم می زندتا ترکیب های زبانی را به چند صدایی بکشاند و از تاریخ مذکر بودن شعری به گونه ای دیگر بدرآید تا حساسیت اش را به کلمه هستی/ جنسیت و متا فیزیک ـ فرا واقعیت ـ به نظام زبانی اش مختص کند تا با نگاهی فلسفی/ فمینیستی به انسان خودمحوربه نوعی از خود شناسی برساند که رسیده است تا مرکز هر شعری را از حواشی سلطه ی قوانین از پیش تعیین شده به آشوب کلمات ببرد. او اکنون به حاشیه می رود و شعر و شعریت آن مطرح می شود تا نقش مخاطب را مهم تلقی کند.
او در جای جایی/ کارکرد طبیعی زبان رامنهدم می کند تا پایه ها ی واژگانی اثری از خود بجا بگذارد تا شناختیدرست از طبیعت واژگونی کلمات به دست آوریم.هر اثر برجسته ی هنری و شاخص منشعب از انسجام اثر در غنای آگاهی نویسا یک مجموعه از عناصری را تشکیل می دهد که منش غیر فلسفی را در نبود حرف های فلسفی به چالش بکشاند.او معنا را به سمت درون پایان ناپذیرشعر حرکت می دهد تا سنت زبان مجددن تالیف شود و به شیوه ای خاصرسم الخط گردد.او در اجرای شعری / تشکل و فرم را در حال شکل گیری کلمات به سمتی از بیان در انتقال وضعیت و حس و حالتی به جریان می اندازد تا این اجرائیت را در پوشش بی وقفه ی زبان و بیان تا جهت و شکل گیری ساختار/در حس شعری تعیین کند/او در اجرای حسی شدن کلمات از توصیف احساساتی بیان کردن شعرش طرفه می رود تا در جشن تجربه های تازه اش شرکت کنیم.به نمو نه ی زیر از کتاب تا کمر در باد ریخته ام...توجه کنید
-
صدا
صدا
حتا اگر چروک بخورد صدا
هوا مچاله شود
نفس بشکند
بریزد نام عزیزت حرف به حرف به حرف نیاید
زمین گیر شود
گیر بیفتد
زبان در دهانم آتش آتش نچرخد
لرزه لرزه بلرزد اینجا با من و یخ بزند بی نامت
نامه را کی آغاز کنم؟
حتا اگر کبود شود ران کوچک دست تا پای ناخن شست کبود
لب بالابالا بیاید
لب پایین باد کند
کلید لال شود اتاق لال
نامت میان لبم لال
گیج بخوردهاج و واج بماند میان لبم حرف
من و این شعر تا ته جر بخوریم حتا اگر حتا اگر حتا اگر...
بی نام تو آواز کی می کنم.
-
-----
-
تاریخ زبان شعر مدرن از نظر شالوده شکنی زیبا کرباسی منجر به کشف سطح زبان/ زبانی دیگر اولویت پیدا می کندتادر هر سطر! بیان واجرای کلمات به اتفاق تازه ای برسد به گونه ای معطوف به فرم شعر در سطرهای بعدی ادامه پیدا کند/ او از هستی زبان به سمت هستی حس و حساسیت های واقعی در شعرش حرکت کرده تادر تداعیاین حس به محوریت کلمه راه یابد تا این فعالیت مستمر/ و سرودن متداوم/ موقعیت و تاثیرگذاری او را در سیر تحول وتکامل شعرش در جامعه/ راه خودش را طی کند/ چرا که شیره ی جان هر کلامی وقتی به اوج جنون می رسدتوسط زبان متبلور می گردد.
-
چگونه ای که اینگونه ای
وقتی نیستی گونه به گونه ام
نزدیک تر از دو گونه ای
-
یکنواخت بودن در ریخت کلمات! نوعی محافظه کاری ست که ریسک را در جمله های بعدی در ابعاد متن /به ترسمی رساند و عادت مندی را تکرار می کند/تلنگر نفس گیر این شعر که بعدا می آید تعمیدی ست بر آنکس که خواب رفته اما بیدار خواهد شد.اما آن کس که خود را به خواب می زند نمی توان بیدارش کرد /عدم آرامش و هراسی که دردرون شاعر قبل از وقوع حادثه رخ می دهد ریشه در جان های عاشقان آذریدارد /یکنوع گره خوردگی/در اعماق وجودشاعر/ در / رد شرطی شدن اعمال و رفتار اوست که شخصیت شعری اش را به نمایش می گذارد.حرکات او دارایادراک حسی زندگی ست که عمق فاجعه را پیش بینی می کند. دیالکتیک این شعر!منظومه ی ویرانی/ جریان تز/سنتز/وآنتی تز از سه زمان متفاوت/ ابعاد این فاجعه را بررسی میکند یعنی قبل از حادثه و در حادثه و بعد حادثه/این وقایع در هنر، در فیلم جهانی (بدو لولا) و فیلم های مشهور کیسلوفسکی تجربه شده است، اما در شعر توسط کرباسی به نحو زبانی به اجرا درآمده است.
-
...زلزله ی بم !
و من تکه تکه تکه هایم را از زمین جمع می کنم
یکسو سر شکسته ام را
از لابلای آجرها بیرون میکشم
و سوی دیگر انگشتان پایم را
که هنوز می جنبد روی دست غربال می کنم
-
آیا باور می کنید که شاعر در اتفاق زلزله بوده و در شتاب و کثرت انسان ها می موید
-
دهان باز کرده در خودم
کله پا راه افتاده ام
با موج موج سطرها در دریای خون می موجم
و پشت پشت راه می برم راه را
از راه راه رگ ها
وخطهای این کاغذخط به خط شتلب بیرون ریخته ام
-
شاعر ترسیم این اتفاق را در ناخودآگاه به نوشتار می کشیده که ناگهان می بیند به راستی این واقعه او را از دفتر و شعر پرتاب می کند بیرون تا خودش را در بم ببیند و می بیند
-
چاله هایی که بر سر این زمین دهان باز کرده اند
مثل جیب های شما ته ندارد
بیا آقا بفرما
جیب هایت را پر کن از ته مانده ی ما
پر کن از خاک و چشم و دست و خرما
-
رویت این حادثه دست از سر شاعر بر نمی دارد در وضعیت ناهنجار فعلی فریاد می کشد
-
چشمی به خواب می رود
سری دنبال تنش می گردد
تنی دنبال زیر پوش آبی نخ نما
آغشته به خون در باد
-
تز و سنتز این شعر عمیق و جانسوز تا پوست و استخوان شاعر را لرزانده و قسمت پایانی آنتی تزی ست که در یک مرکز اصلی شعر واگذار می شود به خواننده ای که بی تفاوتی انسان ها را در قبال این گونه وقایع سرد/ و بی تفاوت می بیند
-
چند آخ وآه مانده به صبح با ساعت شما
چند سینه صحرا باید لرزید تا ارگ بم
روی سیمهای لخت برق خوابیده ام این شبها
وبارانی که از سقف ترک خورده ی اتاقم
می چکدسیل نمی شود
خواب و چند بادکنک رنگی
خواب و یک جفت گوشوار خواب رفته
خواب و یک کلاه ذوذنقه کاغذی
برای جشن نواین همه خواب کافی ست
در استکان های کمر باریک آقای چخ بختیار محترم
چای نعناع محترمی می نوشیم
با خرمای مضافتی بم
و رقصنده ی جوان ورعنا
موهایش را به عشوه این و آن سو میکند
-
حالا شاعر مانده و مصیبت.نه اصلن شاعر نیست انگار بر کتیبه های سرنوشت انسان ها/ حک مانده با این حکایت منظومه ی ویرانی.
-
لب صدا را نمیگیرد
انار لب گیر نمی شود
-
بگذریم دگردیسی در زبان شاعری ست که زیباست به ذات زیبایی رسیده است تا ما را زیبا کند همان جوششی که قطره رادر صدف نگاه میدارد تا چشمه ی مروارید در خود سبز کند این پیشه ی عاشقانی همچون شمس است بازتابی در دهان گره خورده ی زیباکه خود را عرضه میکند در تن کلمه تا درونش را به معشوق اش/ انسان اظهار کند مگر غیر این است/ که عشق به یک راه انداز احتیاج دارد عشق همیشه خاموش است و تنها این شعر است که می تواند آن را به سخن آوردو تنها کسی می تواند از عشق بگوید که سخنی برای کسی داشته باشد.
زیبا شور جان دیوانه را بی پیرایه بیرون میریزد، اما هنوز حرف هایی برای نگفتن دارد که همانا سرمایه ی اوست و عظمت درانتظار فرزانه ایست که او را بشناسد/ بگذار نگفته بمانی اگر بگویمت دیگر چه می مانی و زیبایی.همواره تشنه ی دلی ست که با عشق او یگانه شود و آرزوهای سبزش را در نهال کلمه بکارد /به تعبیر عرفان/ کوزه ی خالی /هنگامی کهدر آب فرو می رود/شروع به قل قل کردن میکند وقتی از درون پر شدقل قل هایش متوقف می شود، اما این کوزه جوششی درونی ست/ به اندازه ی قطره هایی که دریا را در خود ذخیره می کند/تا مرواریدسبز شود.حتا اگر مستلزم کاربرد لفظو صوت و گفت هم نباشد/ و حتااین سکوت در جریان نوعی هم نشینی بی کلام صورت گیرد. کسی که دست به زبان می برد /زبان را دست کاری می کند و دارای تشخص زبانی می شود/به راحتی می تواند این حرکت را به شخصیت و نوع رفتار جدیدش تعمیم و نسبت داد/مگر اونمی داند در دل ما چه میگذرد.
---
---
-
-
-
www.babakshaker.blogfa.com